Quantcast
Channel: Khodnevis
Viewing all articles
Browse latest Browse all 1413

در نقد «شاه و ما» به قلم محمد رهبر

$
0
0
در نقد «شاه و ما» به قلم محمد رهبر



این جمله را به ناپلئون بناپارت نسبت داده‌اند که «تاریخ اختراع مورخان است.» نیز می‌گویند که از شاخص‌های توسعه یافتگی یک جامعه تقسیم وظایف و تخصص هاست و هر چه شغل‌ها تخصصی تر و حرفه‌ها دقیق تر باشند جامعه به مدرنیته نزدیک تر. خواستم یاد آوری کنم که دوست و همکار ما، محمد رهبر، تاریخ‌دان نیستند و نشنیده‌ام که در این زمینه ادعایی کرده باشند، اما به ظاهر به قول ناپلئون در «اختراع تاریخ» دستی دارند. 

کاش دست دهد روزی در ایران آزاد من و آقای رهبر با دست‌رسی به منابع مستند بتوانیم از «گمانه» گذر کنیم و کارمان اثباتی باشد بر مردودیت ریشخند امپراتور فرانسه و گواهی بر تعلق حکمش به دیروز که‌امروزه تاریخ علمی است که تخصص می‌طلبد.

این چند خط را در نقد نوشتار اخیر ایشان با عنوان «شاه و ما» (در روزآنلاین) می‌نویسم.

نخست جای تبریک دارد که نویسنده «شاه و ما» خشم خود را به دور از قال و قیل در قالب کلام و با ابزار برازای قلم ابراز کرده‌اند. امیدوارم این رویه برآمده از باور بوده باشد تا نتیجه شرایط و برآیند دستانی کوتاه. امروز پهنه سیاست و فرهنگ ایران به شدت تشنه نقد عقلانی است و اگر چه -به باور من- ادبیات رهبر در یادداشت اخیرش بیشتر متأثر از احساس می‌نماید تا منطق و عقلانیت، به هر جهت فرخنده تحولی است که رگ گردن فرونشانده به گلایه رسیده‌ایم.

هر چند صدای گلایه و لحن نگارش مان بیراه‌های پیرزنی را ماند که با افتادن در ورطه ذکر مصیبت به کنایه و متلک‌های دم دستی و افسانه‌های عاشورایی دل خوش داشته است. 

محمد رهبر دل چرکین است؛ که شبکه ای تلویزیونی «متمکن» در خارج از کشور بعد از ۳۳ سال خرق عادت کرده است. نگران است که گفتمانی که از سال‌های منتج به «شورش-انقلاب-شورش ۵۷» بر فضای روشنفکری ایران حاکم شد خرده ترکی برداشت و جوانان هویت جوی ایران امروز بدیلی را دیدند که نه این رهبر و رفقایش بر می‌تابند و نه آن رهبر و چاکران آستانش. از دیگر سو، لابد قرار است «متمکن» خواندن شبکه تولید کننده مستند و رها کردنش در ذهن خواننده، او را به هزار فکر و اندیشه وادارد که آفرین بر هوش نویسنده که پرده از این تمکن پلشت برداشته و «من آنم که رُستم بود پهلوان». سادگی کودکانه این ترفند به کنار، یادم هست تا همین دو سال پیش که در ایران روزگار می‌گذراندم سال‌ها بود بسیاری چشم‌ها از آسمان برگرفته، سر بر زمین داشتند و دیگر مدتها بود که تمکن دشنام به شمار نمی آمد. در عین حال، گذرا نکته ای را متذکر می‌شوم: کسی به یاد دارد که «محمد رهبر» عزیز و دوستانشان با اجرایی شدن دور تازه تحریم‌های آمریکا و بسته شدن تلویزیون «رسا» ابرویی بالا انداخته باشند و لبی گزیده؟ تمکن «رسا» از کجا تأمین می‌شد که تحریم‌ها راه رساندن پول را به دوستان مالزی نشین بست؟

جان‌مایه یادداشت «شاه و ما» نام‌هایی است که نویسنده کنار هم چیده و شاهد آورده که شاهی می‌زد و می‌کُشت. باز هم روایت نخ نمای شکنجه و گاز پیک‌نیکی! از چه رنجیده است رهبر که از رفتگان چهره در خاک کشیده به روایت «ویت کنگ‌ها» و افسانه‌های مخوف نبردهایشان با یانکی‌ها عاریت گرفته؟ گاز پیک نیکی، تخت برقی، قپانی، اره، کباب کپل و ران و ناخن کشیدن را بارها و بارها در این ۳۳ سال رادیو و تلویزیون قطب زاده، هاشمی، لاریجانی و ضرغامی مکرر در گوشمان خوانده‌اند و به انحا‌ء مختلف در برابر دیدگانمان مجسم، طرفه چه؟

اما حال که رهبر با «نام» خوش است، من نیز نامی به فهرست ایشان خواهم افزود: «احمد کسروی تبریزی»، همان تاریخدان نحیف اما راستینی که خواب ما ملت را برهم زد و خمینی «یک نفر تبریزی بی سر و پا» خطابش کرد؛ همانی که فدائیان اسلام با پول سید محمود علایی طالقانی -که اتفاقاً از نام‌هایی است که رهبر از بازداشت‌شان مکدر است- در روز روشن پیکرش را دریدند و از ترس مؤمنین در گوری بی‌نشان به خاکش سپردند. بدبختانه آن زمان احمد کسروی به خوشبختی شاهین نجفی این زمان نبود و امروز نیز هیچ شبکه ای، متمکن یا غیر متمکن، برایش مستند نمی‌سازد. سهل است، قاتلانش را ارج بیشتر می‌نهند.

رهبر می‌گوید «عدل و آزادی را با دیگران و سلسله‌های بعدی نمی‌سنجند،» باید خدمت حضرت‌شان عرض کنم که اتفاقاً رُشد یک ملت را تنها با معیار سنجش تاریخی با خودش می‌توان برآورد کرد. ایران امروز را می‌باید و شاید که با ایران پهلوی و آن را نیز با ایران قجر سنجید، اگر نه به ورطه توهم از نوع بورسیه‌ای‌های فرنگ رفته ایران شاهنشاهی در دهه ۵۰ خورشیدی خواهیم افتاد که عصبانی بودند که چه؟ چرا ایران آلمان، سوئد، فرانسه یا ایالات متحده آمریکا نیست.

قصدم دفاع بی چون و چرا از پادشاهی محمدرضا شاهی نیست که دیگر نیازی به این دفاع‌ها ندارد، اما انصافاً با خودمان مقایسه کنیم، در کدام دوره «حق شهروندی و آزاد زیستن» مدنظر آقای رهبر بیشتر از زمان وی رعایت می‌شد؟ آزادی سیاسی نداشتیم یا کم داشتیم، به هزار و یک دلیل قبول! اما بپذیرید که آزادی اجتماعی نسبی ای داشتیم، خانم‌ها «مهناز افخمی»، «شیرین عبادی»، «فروغ فرخزاد» بالیده کدام نظامند؟ تصور کنید فروغ امروز زنده بود و می‌نوشت «گنه کردم گناهی پر ز لذت»، ارتدادش را شخص «آقا» دستینه می‌کرد.

ایمان دارم محمد رهبر آنقدر آراسته به کمالات هست که بداند «عدالت» مفهومی نسبی است، چه در غرب مدرن و چه در ایران گرفتار ما، به قول «ویلیام جیمز»، فیلسوف آمریکایی: «واقعیات را می‌شود شبیه سازی، اعتبارسنجی و مستندسازی کرد. غیر واقعیات را خیر.»


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مطالب بلاگستان و کلیه مطالب رسیده از اعضا، معرف دیدگاه شخصی نویسندگان است نه سایت خودنویس

 



Viewing all articles
Browse latest Browse all 1413

Trending Articles