دیروز اتفاق جالبی افتاد. از همه جا بیخبر داشتم سری به فیسبوکم میزدم که دیدم پیامی رسیده و اشارت به مطلبی دارد از سال ۲۰۰۶. پیام دوم هم رسید. دیدم در بالاترین شلوغش کردهاند!
در سال ۲۰۰۶ بر اساس بحث با رفیقی سلطنتطلب که استفاده از افرادی چون پرویز ثابتی را دوست میداشت، به این نتیجه رسیدم که مطلبی کلی بنویسم و جواب را در وبلاگم بیاورم.
به کل فراموش کرده بودم ماجرا را.
گذشت و گذشت تا دیروز مطلب را از قبرستان در آوردند و در بالاترین (احتمالا با هدفی ویژه) علم کردند.
دیدم بهترین کار این است که با دفتر رضا پهلوی تماس بگیرم. ماجرا را گفتم و توضیح دادم که میخواهم بدانم ارتباطی میان شاهزاده و پرویز ثابتی وجود داشته است یا نه؟
جواب منفی بود. در وبلاگم همان را نگاشتم. از اینکه برداشت اشتباهم در ۶ سال پیش، امروز ایجاد سو تفاهم کرده عذرخواهی کردم. خطای من وبلاگنویس آن زمان این بود که واقعیت ماجرا را بررسی نکرده بودم.
امروز اگر کسی مطلبی بدون سند به من بدهد، و نتوانم بدون پرس و جو به جواب برسم، ترجیح میدهم بخشی که قابل اثبات نیست را بردارم. همین موجب سو تفاهم «مهمان خودنویس» هم شد. اما باور کنید به نقطهای میرسید که خسته میشوید از بحث کردن بر سر چیزی که هر روز باید لزومش را به خودتان یادآوری کنید!
دوستی مدعی میشود که تهدید شده، اما نه سندی میفرستد و نه میگوید چگونه تهدیدی است، زمان تهدید چه بوده، دقیقا چرا تهدید شده، تهدید کنندهها چه کسانی بودهاند. بعد که مطلب یک خطی بدون سندش را منتشر نمیکنی، تهدیدت میکند!
از اعتراف به اشتباه نترسیم. اگر بفهمیم برداشتمان اشتباه بود، و بر سر کار خطایی غیرتی نشویم، میتوانیم با هم راحتتر گفتگو کنیم.
برخی از دوستان نشریات سبز، میپندارند که هدف، وسیله را توجیه میکند. روح مرحوم ماکیاولی را به رنگ سبز در میآورند و به جای توجه به آنچه که رخ داده، یک شهروند داخل کشور را به گونهای متهم به همدستی با سربازان گمنام امام زمان میکنند. آن دیگری حتی بدون داشتن سند و بدون اطلاع از سبکشناسی و حتی اطلاع از نشانی اینترتی و آی.پی. یک شهروند روزنامهنگار، مرا متهم به استفاده از نامی جعلی میکند. یعنی تهمت زدن اینقدر ساده است؟
اصرار بر انجام خطا، و تکرار خطا نیاز به نبوغ ندارد. لطفا ترمز کنید، کمی عقبگرد لطفا، و حالا همه چیز را با دل راحت و بدون تنفر و توطئهانگاری ببینید.
دیروز روز خوبی برای من بود. امکانش را یافتم که خطایی را درک کنم و عذر بخواهم. اینقدر سخت نیست. میتوان از خر شیطان هم پیاده شد.