در طی چند روز گذشته، صرفنظر از صفبندیهای موجود در جبهه مخالفان حکومت جمهوری اسلامی، دوستانی که این سوی صف قرار دارند و خود را اپوزیسیون نظام میدانند، وارد یک درگیری قلمی- لفظی شدند که نگارنده آن را به دقت دنبال و پیرامون آن در حد وسع و بضاعت کنکاش کرد.
همه ی ماجرا از جایی شروع شد که نویسندهی جوانی که ادعای روزنامهنگاری نیز ندارد در مطلب پر مغزی تحت عنوان «سایه شوم خبرسازی بر جنبش سبز» اینگونه نوشته که رسانههای جنبش در شرایط کنونی به جای فراهم سازی بستری مناسب برای رشد و تعالی این خیزش مردمی، با خبرسازیهایی دور از واقعیت، دانسته و ندانسته فرصت را در اختیار جریان رسانهای – اطلاعاتی جمهوری اسلامی قرار می دهند تا بر اساس آن تمامی خبرهای مربوط به جنبش را بی اعتبار کنند.
شهروند خبرنگاری که اقدام به نوشتن «سایه شوم خبر سازی بر جنبش سبز» کرده، با اشاره به فکتهایی که در مقاطع زمانی مختلف در رسانههای گوناگون وابسته به جریان مخالفان نظام منتشر شده، سعی کرده است بدون آنکه حریم شخصی افراد را درنوردد و بدون آنکه توهینی متوجه کسی سازد برای مدعای خود شاهد بیاورد. وی بیآنکه بخواهد بدیهی ترین درس روزنامهنگاری، یعنی اخلاق در رسانه را به ما که مدعی حرفهای بودن هستیم یادآوری کرده است.
در موضوع اخلاق رسانه ای بحثی وجود دارد با نام media validity یا اعتبار رسانهای که ظاهرا این روزها کمتر به آن توجه میشود. بر اساس این اصل چنانچه رسانهای بر انتشار اخبار ناراست اصرار بورزد، در کوتاهترین زمان ممکن اعتماد مخاطب خود را از دست خواهد داد و پی آمد آن قدرت تاثیرگذاری رسانه ای نیز به حداقل ضریب ممکن تنزل پیدا خواهد کرد. اعتمادی که آرام آرام به دست میآید انباشت میشود، طی چند روز میتواند به سادگی و با چند خطای به ظاهر ساده از بین برود. نکتهای جدی که در طی سالهای گذشته به ویژه بعد از انتخابات ریاست جمهوری دور دهم و رشد شگفت انگیز رسانههایی در کسوت مخالف و اپوزیسیون نظام جمهوری اسلامی، به صورت مهندسی شده از سوی دستگاه رسانهای- اطلاعاتی حکومت جمهوری اسلامی با زیرکی اعمال شد و دامنهی آن نیز تا مخالفترین آنها گسترش پیدا کرد و دقیقا این هشداری بود که شهروند خبرنگاری که الفبای نوشتن و گزارش نویسی را از لابه لای سطور همین رسانههای به اصطلاح سبز و مخالف حکومت جمهوری اسلامی فرا گرفته بود بدان اشاره کرد.
هشداری از سر دغدغه و دلدادگی به جنبشی که نه در این سوی آبها، که در خیابانهای تهران و سایر شهر جریان دارد و شهروند خبرنگاران فراوانی با پوست و گوشت خود آن را لمس کرده و خبرهای ریز درشت آن را از دل حادثه به ما رساندند، به مایی که با وجود امنترین حاشیههای امنیتی گه گاه از محافظهکارانه عمل میکنیم.
از سوی دیگر نگاهی به کارنامهی رفتاری جمهوری اسلامی، آشکار کنندهی دو موضوع بسیار واضح برای هر کسی است که در صف مخالفان حکومت قرار دارد، نخست آنکه این حکومت با اصحاب رسانه که پرچمداران اطلاع رسانی هستند و در جهت تنویر افکار عمومی تلاش می کنند مشکل دارد، و دقیقا به همین دلیل است که بعد از انتخابات دهم، نخستین کسانی که سیبل حملهی حکومت واقع شدند اصحاب رسانه و فعالان این عرصه بودند.
نکتهی دوم نیز که بر اساس آن تا به امروز و علیرغم گذشت بیش از سه دهه حکومت جمهوری اسلامی بیشترین بهره را از آن برده، همان سیاست تفرقه بنداز و حکومت کن دایی جان ناپلئونی است و بهترین دلیل برای اثبات این مدعا هم وجود و تعدد فراوان نیروهای اپوزیسیونی است که در طی سه دههی گذشته هرگز موفق نشدند تا با توافق بر سر حداقلها، به تعامل و نقطه مشترکی با یکدیگر برسند. هر کدام رسانه و خط مشی و مرامنامه و رفتار خود را دارند و در موقع لزوم نیز با دیگر گروهها دشمن خونی هم خواهند بود. این فرهنگ در رسانههایی که داعیهی مردمی بودن، استقلال مالی و رفتاری، جنبش سبزی بودن و ... را دارند نیز به وضوح قابل مشاهده است، اینکه به سادگی هر کس مخالف یا منتقد ما بود را به مامور وزارت فخیمهی اطلاعات جمهوری اسلامی منسوب کنیم و در کش مکشهای حزبی- فکری فردی را قربانی کنیم تا جریان به سود ما تغییر جهت دهد هم در این چند ساله کم دیده نشده.
و کلام آخر اینکه آنچه «سوسن سیروسی» شهروند خبرنگار تا به امروز خوش نام خودنویس به زبان ساده پیرامون مسالهی اعتماد رسانهای بازگو کرد و برای آن شاهد مثال آورد را اگر چنانچه رسانهها و اصحاب مدعی حرفهایگری رسانهها جدی نگیرند، دیر یا زود شاهد افول اقبال عمومی مردمی نسبت به آنها خواهیم بود، آن هم مردمی که چشم امیدشان برای به دست آوردن بخشی از حقیقت جاری در کشور را به همین رسانهها دوختهاند.