به عبارت دیگر در مقابل هر حرکتی که از سوی حکومت و یا بلعکس بوقوع پیوسته، طرف مقابل را با شدیدترین وجه ممکن تا آستانه حذف بدرقه نمودهاند. اکنون این شیوه برخورد به یک بیماری مسری تبدیل گردیده وچند صباحیاست که دامن اپوزوسیون را در جبهه خودی نیزآلوده نموده و اخیرا به شدت و حدت وارد مرحله ای بحرانی شده است.
در بدو امر که اپوزسیون بیشترمتشکل از وابستگان رژیم گذشته بود وعمدتا خواهان سرنگونی حکومت اسلامی و بازگشت نظام سلطنتی در ایران بودند، این جبهه کمتر شاهد اختلافات عمیق و ریشهای بود. اما هر روزکه ازعمر جمهوری اسلامی میگذشت و میگذرد به علت عدم تحمل هر گونه نظر مخالفی از سوی حاکمان تمامیت خواه اسلامی، گروههای بیشتری به جمع اپوزسیون افزوده میشوند. طبیعتا پیوستن این افراد و گروهها با ایدههای متفاوت، تنوع سیاسی و عقیدتی گستردهای را در جبهه مخالفین ایجاد نمود و کم کم نشانههای بروز اختلاف در بین آنان مشاهده گردید. هر چند که افزایش خیل مخالفین نکته مثبتی در جهت تقویت کمی جبهه اپوزسیون بشمار میرود، لیکن بروز اختلاف و پیامدهای ناگوار آن در این جبهه، مبارزه اصلی که همانا بر چیدن «رژیم خود کامه و جنایتکار» میباشد را تحتالشعاع قرار داده و عده قابل توجه ای از مبارزین را درگیر مناقشه با نیروهای خودی نموده است. متاسفانه کار این اختلاف به انشقاق وانفکاک پر تنش کشیده شده واکنون به مرحله ای رسیده که گوئی فراموش کردهاند که باید تمام تلاش و توان خود را به از بین بردن «حاکمان غاصب» بر ایران معطوف نمایند. از زمانیکه روش حذفی و تکفیری دامن جبهه خودی را گرفت و زمزمه اختلافات در میان اپوزسیون به گوش رسید و با گسترش روز افزون آن، مقامات و رسانههای حکومتی با بزرگنمائی این اختلافات دست به بهره برداری تبلیغاتی گسترده ای زده و میزنند. شاید روزی نباشد که رسانههای حکومتی با رصد اختلافات در درون جبهه اپوزسیون به قول معروف با دمشان گردو نشکنند و ظاهرا در این بین فقط «حکومت سلطانی ولی فقیه» است که منتفع میگردد.
یکی از مهمترین شعارهای دائمی جبهه اپوزسیون که شاید تنها نقطه مشترک آنها حداقل در قالب ادعا باشد ، «التزام به قواعد دموکراسی است». برخی ازعاملین روش حذفی، مدعی هستند که «یکی از مهمترین ارکان دموکراسی ، انتقاد و انتقاد پذیری میباشد» و لذا خود را مجاز میدانند که در قالب بهزعم خود انتقاد، وفادارترین افراد و گروههای جبهه خودی را هدف قرار داده و تمام تلاش خود را برای حذف آنان بکار بندند.
اصل بسیار مهمی که در حکومتهای دموکراتیک رعایت میشود و همه آزادیخواهان در پی بدست آوردن آن میباشند و در ایران نیز کسانی برای احیای آن تلاش فراوانی نموده و در این راستا هزینههای گزافی نیز پرداختهاند، ایجاد فضای باز برای اعلام مواضع و معرفی راهکارهای پیشنهادی خود در جهت بهبود وضع کشور بوده است. هم اکنون نیز برخی از اصلاحطلبان همچون محمد خاتمی در ذیل شروط تعین شده برای شرکت در انتخابات مجلس، به آزادی رسانهها اشاره دارد. از فحوای این خواسته چنین استنباط میشود که حکومت باید فرصتی برای ابراز نظر و معرفی برنامههای گروهها و احزاب مختلف ایجاد نماید تا این گروهها بتوانند نقطه نظرات خود را که نقشه راهیاست برای آینده کشور بدون هیچگونه سانسور، خود سانسوری و ارعابی در معرض قضاوت مردم بگذارند.
به باور من اولین گام ورود به دموکراسی، تحمل آراء و عقاید دیگران میباشد. در دومین گام لازم است گروهها و افراد مختلف اپوزسیون قبل از کوبیدن یاران هم جبهه، نسبت به تدوین و ترسیم و ارائه تئوری های منطقی و معرفی برنامهها و چشم انداز کوتاه و بلند مدت خود که بر دلایل مستحکم و مستدل و قابل اجرا استوارمیباشد، اقدام و به مردم معرفی نمایند. شاید بشود اینطور بیان کرد که باید این تئورسینها «بساط » خود را در بازار مکاره رسانهها پهن نموده و با تبلیغات گوناگون در صدد پیدا نمودن مشتری گردند. البته پر واضح است که برای ورود به این عرصه باید قواعد و موازین حاکم بر آن را مد نظر داشت. نا گفته پیداست که کسانی میتوانند وارد این بازار شوند که چیزی در چنته داشته باشند و تبعا افراد و گروه های دیکتاتورو بیاصالت به علت فقدان مطاعی در خور راهی به این بازار ندارند و چنانچه بتوانند با عوامفریبی حضوری پیدا کنند، به جای تبلیغ کالای خود، در صدد تخریب کالای دیگری بر میآیند. به نظر نمیرسد تبلیغات منفی از سوی عده ای بر علیه دیگری، به تعداد مشتریان این نوع مبلغین بیافزاید.
اگر بیشتر وارد این مثال شویم و خود را در این بازار به عنوان فروشنده کالائی تصور کنیم و البته منصفانه خود را نقد نمائیم متوجه میشویم که از کدام نوع فروشندگان هستیم. آیا از فروشندگانی هستیم که با انرژی و فعالیت زیاد کالای خود را معرفی نموده و مشتریان را بدینوسیله به سوی خود جلب مینمائیم؟ یا اینکه به جای معرفی کالای خود، به ایراد از مطاع دیگران میپردازیم؟
به باورمن کسانیکه دارای ایدهها و دیدگاههای ریشهدار و منطقی میباشند و به قولی حرفی برای گفتن دارند، تمام سعی و تلاششان را برای معرفی نقطه نظرات خود مصروف نموده و کالای خود را با تشریح مزایا و محاسن به خریداران و یا حتی رهگذران ارائه مینمایند. مطمئنا این افراد با استقبال زیادی مواجه شده و بیشترین مشتری را خواهند داشت.
از سوی دیگر کسانی که حرفی برای گفتن ندارند (یا کالائی برای ارائه ندارند) و یا مطاع بنجل و نا سالمی را به این بازار آوردهاند، طبیعتا مورد توجه قرار نخواهند گرفت. در چنین حالتیاست که این افراد با رشک و حسادت به همسایه پر مشتری نظر افکنده و با توجه به منش، شخصیت و اهداف خود، تصمیم مقتضی برای ادامه حضور یا عدم حضوراختیار مینمایند.
در این بین عدهای بعد از مدتی متوجه میشوند که نمیتوانند با کالای معیوب و بنجل خود نظر مشتریان را جلب نمایند ولذا شرافتمندانه این بازار را رها کرده و توانائیهای خود را در مسیر دیگری بکار میاندازند. اما عدهای دیگر که خود را ورشکسته در این بازار میبینند به جای تبدیل کالای بنجل خود به مطاعی ارزشمند و مشتری پسند و یا تغییر شغل و آزمودن خود درکسبی دیگر، در صدد تخریب بساط پر رونق دیگران برمیآیند. این افراد سر خورده، خود به درستی نمیدانند که فیلسوف، ژورنالیست، تئورسین یا تحلیلگر هستند و برای مطرح نمودن خود و جلب مشتری هر لحظه جامهای متفاوت بر تن نموده و با هیاهو و جنجال وتخریب دیگران سعی در جلب توجه مردمان دارند. روی حساب این مطلب با این افراد متقلب میباشد و تلاش بر این است تا با ارائه نکاتی از قواعد بازی در این بازار مشخص شود تا چه میزان با اصول و موازین آن آشنائی داریم.
در ابتدای ورود به این عرصه، باید روشن شود عرضه کننده، صاحبنظر در چه اموری میباشد. به عنوان مثال شخصی همچون دکتر عبدالکریم سروش مشخصا نظریات خود را در کسوت فیلسوف ونظریه پرداز دینی در معرض دید و قضاوت مخاطب قرار میدهد . معمولا وی کمتر به مسائل دیگر حوزه ها وارد شده وچنانچه نقطه نظراتی هم در مورد دیگر مسائل ارائه نماید با استناد و پیشینه فلسفی و دینی موضوع را حلاجی و پیگیری مینماید . یا خانم شیرین عبادی به عنوان حقوقدان وصاحبنظر در امور حقوق بشری، نقطه نظرات خود را از این منظر به مخاطبین ارائه میدهد .
دومین قاعدهای که میتوان در ذیل دیگر اصول لحاظ نمود، احترام به عقاید و اعتقادات دیگران میباشد. اینکه شخصی برای مطرح نمودن خود در این عرصه از شیوه توهین به مقدسات دیگران استفاده نماید امری مذموم و غیر قابل پذیرش است. تخطئه دیگران فقط زمانی میتواند موجه باشد که عملکرد آنها آسیبی متوجه دیگران نموده و حقوق مردم را تضییع نماید. در اینصورت نیز مجوز تخریب و توهین به اعتقادات عاملان و آمران و هوادارانشان شایسته و بایسته به نظر نمیآید و باید فقط عمل خلاف آنان بدون درنظرداشت اعتقاداتشان، مورد نقد و بررسی قرار گیرد.
به عبارت دیگر چنانچه یک مسلمان یا یهودی یا بهائی یا هر کس دیگری با هر اعتقادی مرتکب عملی خطا و ناپسند که منجر به از بین رفتن حقوق انسانی دیگران را فراهم نمود، شود، فارغ از اینکه وی به چه دین و مسلکی تعلق دارد باید فعل ارتکابیش را محکوم و او را مورد مواخذه قرار داد.
همانطوریکه درجوامع دموکراتیک، قوانین بدون در نظر گرفتن اعتقادات مذهبی و قومی و غیره در مورد تمام شهروندان بطور یکسان اعمال میشود.
توهین به مقدسات و اعتقادات دیگران در هر حالتی مذموم و نا پسند است. اساسا هر گونه توهین و تحقیری در مورد علاقه دیگران قابل پذیرش نیست. برای درک بهتر موضوع کافیاست خود را در بوته آزمایش قرار دهیم. به عنوان نمونه آیا اگر کسی به یکی از علائق ما توهین نماید و مثلا بگوید چقدر فرزند زشتی داری، حتی اگر واقعا درست هم بگوید، میتوانیم این سخن را برتابیم!؟
ممکن است این سوال مطرح شود که اگراعتقادات و مقدسات عدهای نافی حقوق دیگران باشد، آیا باز هم نمیتوان آنها را مورد توهین قرار داد؟
در پاسخ به این سوال باید گفت: خیر !! تا زمانیکه این اعتقادات (هر چند از دید ما افراطی و یا خرافاتی و یا حتی نافی حقوق دیگران) از قوه به فعل در نیامده و حقوق دیگران را مورد تهاجم قرار نداده و فقط در حد عقیده باشد، نمیتوان اقدامی بر علیه آنها نمود. اساسا «قصاص قبل از جنایت» امری منطقی و معقول نیست. این اصل یکی از مترقیترین اصولیاست که در جوامع دموکراتیک رعایت شده وبهصورت وسواس گونه ای به مورد اجرا گذاشته میشود. درقانون اساسی تمام کشورهائی که مدعی دموکراسی میباشند طی یک اصل ثابت، به عدم تفتیش عقاید و همچنین احترام به اعتقادات دینی و مذهبی مردم بوضوح اشاره گردیده است. البته با مراجعه به تاریخ صدر اسلام هم میتوانیم به شواهدی استناد کنیم. به عنوان مثال گفته میشود که حضرت علی تا زمانیکه خوارج دست به اسلحه نبرده بودند و به عبارتی محارب نشده بودند آزادانه به زندگی مشغول و حتی سهم خود را از بیت المال دریافت مینمودند و خلیفه وقت هیچگونه ممانعت و محدودیتی برای آنان قائل نمیشد. یا گفته میشود در زمان فتح مکه توسط پیامبر اسلام، وی به سپاهیانش توصیه مینمود که حتی از توهین به بتهای مقدس کفار خودداری نمایند.
یک بن بست
وقتی سخن به اینجا میرسد نقطه نظرات و سوالاتی از سوی مخالفین و موافقین این موضوع مطرح میگردد و متاسفانه چنین به نظر میآید که پاسخی قانع کننده لااقل تاکنون برای آنها ارائه نشده است.
عدهای به دنبال یافتن پاسخی برای این سوال خود هستند که چرا افراد یا گروههائی که مشوق و مروج اعمال تروریستی و یا منافی عفت عمومی میباشند، حتی در دموکراتیکترین جوامع مورد تعقیب و پیگرد قانونی قرار میگیرند هر چند که آنان ایدههای خود را از قوه به فعل در نیاورده باشند ؟ اگر پاسخ این باشد که چون این گروهها و افراد اشاعه دهنده رفتارهای ضد حقوق بشری هستند و لذا بر خورد با آنان صحیح میباشد باز سوال دیگری مطرح مینمایند که: اگر اینچنین است چرا نباید با برخی از اعتقادات خشونت باری که پیروان بعضی از ادیان و مذاهب بر اجرای آنها مصر هستند، برخوردی صورت گیرد؟ به عنوان مثال چرا با برخی ازاحکام دین اسلام که مشوق خشونت و تضییع حقوق انسانها است و یا فتواهای برخی از مراجع تقلید مبنی بر ارتداد ومهدورالدم بودن عدهای که نظراتی متفاوت با آنها دارند، برخوردی نمیشود؟ آیا نباید اعتقادات آنها را که مروج خشونت و از بین رفتن حقوق انسانها میباشد مورد انتقاد و تخطئه و حتی پیگرد قضائی قرار داد؟
البته نا گفته پیداست که اشاعه اعتقادات ضد حقوق بشری وتشویق مردم به اعمال تروریستی و رفتارهای منافی عفت که اکثریت جوامع انسانی آنرا مذموم میشمارند حتی در قالب تئوری و بدون اجرای عملی از سوی گویندگان و منتشر کنندگان ،قابل تحمل نیست و باید نسبت به مقابله با آن اقدام شود.
چنین به نظر میرسد با رسیدن به این بن بست باید برای تبیین و مشخص نمودن حد و حدود و مرز مجاز برای نقد اعتقادات و مقدسات دیگران، تلاشی گسترده از سوی صاحبنظران صورت گیرد و به وضوح معین شود که مثلا آیامی توانیم آیتاللهی را برای صدورفتوای قتل یک دگراندیش، متهم به ترویج و آمر به اعمال تروریستی نمائیم؟ یا اگر چنانچه وی توانست با مدارک قوی این حکم را منتسب به دستور اسلام نماید، میتونیم دین اسلام را به عنوان مسلکی تروریستی محکوم و با بیش از یک و نیم میلیارد مسلمان رفتاری همچون تروریست ها داشته باشیم؟
-------------
مطالب بلاگستان و کلیه مطالب رسیده از اعضا، معرف دیدگاه شخصی نویسندگان است نه سایت خودنویس.