ایمان ما ایمانی موروثی است.
ما مسلمان و شیعه هستیم، چون در خانوادهای مسلمان و شیعه به دنیا آمده و بزرگ شده ایم،همین.
اگر در خانوادهای یهودی بزرگ میشدیم، قطعا امروز یهودی بوده و ستاره داوود برایمان مقدس بود.
البته اگر هم بخواهیم علل ایمان مذهبی عموم مردم را در گسترهی تاریخی وسیعی، مثلا به وسعت ۱۴۰۰ سال بررسی کنیم، یقینا به علل دیگری علاوه بر وراثت، هم بر خواهیم خورد.
علتهایی به برندگی شمشیر.........
منصف باشیم! کدامیک از ما با دلایل وشواهد کافی و استدلال های محکم به وجود خدا یا پیامبری محمد ایمان پیدا کرده است؟
ممکن است در مقابل چنین ادعایی برخی مدعی شوند که:
نه! ایمان ما ،ایمانی مبتنی بر پژوهش و شناخت، ایمانی محکم و مستدل است.
فکر میکنم راستی آزمایی این ادعا دشوار نباشد.
شواهد و مدارک و دلایل کافی،هر انسان معقولی را مجاب خواهد کرد،حتی علارغم میلش،خصوصا هنگامی که موضوع رستگاری ابدی بوده و اشتباه در شناخت حقیقت یا عناد ورزیدن با آن بتواند ما را به عذابی ابدی دچار کند.
اگر باورهای متافیزیکی ما ،باورهایی مدلل، باورهایی مبتنی بر عقل و استدلال باشند،باید بتوانیم با ارائه دلائل و مدارکی که خودمان رابه عقایدی خاص باورمند
کردهاند، دیگران را نیز به باورهای خودمان باورمند کنیم.
شمایی که ادعا میکنید ایمان مذهبی تان ، ایمانی مستدل وقابل توجیه است، فکر میکنید بتوانید یک مسیحی را مسلمان کرده یا یک سنی را شیعه کنید؟
فکر میکنید بتوانید وجود یا وحدت و یگانگی خدا را اثبات کنید؟
هیچیک نمیتوانیم
اساسا تا کنون هیچ کس نتوانسته است چنین ادعاهایی را اثبات کند.
ایمان مذهبی ما هیچگاه حاصل خردگرایی و روشناندیشی نبوده است اما متاسفانه یا خوشبختانه این امکان را دارد که توسط خرد واندیشه مورد تردید واقع شده و ازبین برود.
شک و تردید خورهی ایمان است و خرد با مطالبهی دلیل برای باورهایمان و در عین حال نیافتن پاسخی قانع کننده، عامل ایجاد این شک و تردید.
نواندیشان دینی به دنبال عقلانی کردن و عادلانه کردن باورهای دینی ، خرافه زدایی وخشونت زدایی از آنها و در یک کلام به دنبال اصلاح باورهای دینی بر اساس ارزشهایی چون حقوق بشر و دموکراسیاند.
ارزشهایی که امروزه از سوی تمام ملل متمدن جهان پذیرفته شدهاند.
آنها به دنبال آداپت کردن مذهب به گونهای هستند که میان زندگی در جهان امروز و پیروی از ضرورت هایش و در عین حال پایبندی به مذهب ، میان مدرن بودن و مذهبی بودن،میان خردمند بودن و مذهبی بودن، میان دموکرات بودن و مذهبی بودن و ... تضادی وجود نداشته باشد.
اما باور نگارنده این است که نواندیشی آنان اثری متفاوت از آثار مورد انتظارشان خواهد داشت.
نواندیشان دینی ای همچون جناب گنجی، در مورد (برخی) از باورهای عموم این ادعا را مطرح میکنند که:
نه تنها شواهد و دلائل قوی برای اثبات این باورها وجود ندارد بلکه مدارک معتبری در جهت ابطال آنها نیز وجود دارد و اینچنین سبب میشوند که عموم مردم به برخی از باورهایشان شک کنند.
اما مساله این است که عموم مردم برای سایر باورهای متافیزیکی شان هم دلایل قوی و مدارک کافی و مجاب کنندهای ندارند.
اولین سوالی که فرد شکاک پس از شک کردن به برخی از باور هایش،به ضرورت منطقی از خویش میپرسد،این است که:
- چرا به ما بقی باور هایم شک نکنم؟
- اگر قرار است معقول بودن و توجیه پذیری ،معیارپذیرش یک باورباشد، چرا معیاری برای همهی باورهایمان نباشد؟
- امام دوازدهم دروغ است؟
- چرا یازده امام دیگر دروغ نباشند؟
- چه دلائل متقنی برای امام بودن و معصوم بودن آنها وجود دارد؟
- امامانی که در مجموعههایی همچون بحارالانوار و اصول کافی، مهملات فراوانی به آنها نسبت داده شده است.
- مهملاتی که تا دیروز با تکیه بر فرض، معصوم بودن گویندگانشان، توجیهات و تفاسیری افلاطونی برای آنها دست و پا کرده و خود را از تناقض میرهاندیم.
- حال که ممکن است امامت و عصمت دوازده امام دروغ باشد، چرا پیامبری و عصمت محمد ابن عبدالله دروغ نباشد؟
-اساسا چرا وجود خدا و آخرت را بپذیریم؟
- چه دلایل محکمی برای وجود خدا و روح وآخرت وجود دارد؟
- اگر دوازده امام واقعا امام و معصوم بودهاند، چرا سنی ها آنان را محترم نمیدارند؟
- اگر محمد آخرین فرستادهی خدا و حامل کامل ترین دین بوده است، چرا مسیحیان و یهودیان و بودایی ها،ادیان ناقص خود را رها نکرده و به دین کامل ما نمیگرایند؟
- آیا همگی عناد ورزیده و رستگاری ابدی را نمیخواهند؟
-یاعلتش این است که باوری به باورهای ما ندارند؟
- حقیقتی چنین بزرگ و تعیین کننده چون خاتمیت محمد را چرا تا کنون اکثریت مردم جهان نفهمیده یا نپذیرفتهاند؟
- آیا دلیلش عدم وجود دلائلی مجاب کننده برای این ادعا نیست؟
* ادعاهای فوق العاده ، دلایل فوق العاده نیز میخواهند (کارل گاسان)
شک و تردید به بیماری واگیری میماند که به زودی به تمامی باورهایمان سرایت کرده و بنیان ایمانمان رامتزلزل میسازد، البته هنگامی که معیارمعقول بودن و توجیه پذیری باورهایمان را به طور گزینشی، تنها برای ابطال کردن برخی باورهای دست و پاگیر و مشکل ساز به کار نبرده و شجاعت پیگیری تردیدهایمان را تا انتها داشته باشیم.
جناب سروش بیان میکنند که: تنها دستورات عبادی قرآن کلام خداست.
پرسش این است:
چرا و به چه دلایلی، ۱۷ رکعت نماز خواندن یا سی روز، روزه گرفتن را دستور خدا میدانید، اما قطع دست و سنگسار، نابرابری مرد و زن در ارث و .. را دستور خدا نمیدانید؟
آیا برای ادعاهای اول مدارک و دلائل کافی و مجاب کننده بدست آوردهاید؟
آیا خدایی دانستن احکام عبادی تنها به این دلیل نیست که با حقوق بشر و دموکراسی، با عرف پذیرفته شدهی جهان امروز در تضاد نیستند؟
در حالی که احکامی چون سنگسار و قطع ید و تبعیض جنسیتی و .. چون امروز وحشیانه به نظر رسیده و در تضاد با حقوق بشر و دموکراسیاند، آنها را دیگر دستور خدا نمیدانید؟
جناب گنجی ، کشتارهای ۶۷ را جنایت علیه بشریت خوانده و جمهوری اسلامی و شخص آیت الله خمینی را به خاطر آنها محکوم میکند.
در عین حال دم از پیامبر گرامی اسلام میزند.
فرض کنیم به طور قطعی ثابت شود کشتارهای ۶۷ به دستور شخص آیت الله خمینی بوده است.
آیا میتوان ادعا کرد: عمل او خلاف سیرهی پیامبر اسلام بوده است؟
مگرمحمد ابن عبدالله و علی ابن ابیطالب هم همین کارها را نمیکردند؟
آیا این محمد نبود که شخصا فرماندهی بیش از ۷۰ جنگ(غزوه) را بر عهده داشت؟
ایشان نبودند که برای دگراندیشان نامه نوشته و آنان را به پذیرش اسلام، دادن جزیه یا جنگ تهدید میکرد؟
ایشان، علی خامنهای را به خاطر قتل های زنجیرهای یا به خاطر صدور فرمان سرکوب در حوادث پس از انتخابات قاتل میداند.
علی ابن ابی طالب که قتال بود.
قتال العرب که بود؟
ناکثین و مارقین و قاسطین که بودند؟
چه توجیهی برای چنین تناقض های آشکاری وجود دارد؟
اگر محمد برای هدایت بشریت آمده بود،او هم میتوانست مانند مسیح حرفش را زده و بگذارد مخالفینش حتی او رابه صلیب بکشند.
آیا کشتن مسیح آیین او را برانداخت؟
آیا هدایت با شمشیر ممکن است؟
اما تاریخ پر درد ما نشان میدهد که ممکن است...
قصهی اسلام در خوشبینانه ترین تفسیر به قصهی معلمی میماند که به کمک حواریونش شمشیر به دست گرفته و برای هدایت و اصلاح دانش آموزان، مدارس را فتح میکند!
ارزشگذاری اعمال دیروز بر اساس ارزش های امروز به دور از واقعبینی است.
اما در همان زمان هم درجزیره العرب، مدارای دینی وجود داشت و اقوام مختلف با ادیان متفاوت به طور مسالمت آمیز در کنار هم زندگی میکردند.
این سوال ها و بیشمارسوال دیگر از این دست، حاصل تردید در باره عقایدمان و خوداندیشی در باب آنهاست.
البته حاصل آزاداندیشی است، نه حاصلاندیشهای کنترل شده، از نوعاندیشهی نواندیشان دینی.
نه حاصلاندیشیدنی با هدف حفظ و مستحکم کردن باورها ی موروثی مان.
نه حاصلاندیشیدنی برای بدست آوردن جوابی از پیش تعیین شده.
نه حاصلاندیشیدنی برای توجیه باورهایی که از دوران کودکی به ما تلقین شده و با آنها بزرگ شده و به آنها دل بستهایم.
اینها پرسشهایی است حاصلاندیشیدنی شجاعانه برای کشف حقیقت با هر پیامدی، نه حاصلاندیشیدنی اسکولاستیک.
اینها پرسشهایی است که به ضرورت منطقی در پی تردید در برخی از باورهایمان به وجود خواهند آمد.
پرسشهایی که به جرئت میتوان ادعا کرد هیچگاه به پاسخی قطعی منتهی نشده و نمیشوند.
پاسخی که در عین منطقی بودن و مستدل بودن ومحکم بودن به توجیه و به تبع نگهداری باورهای امروزمان یا اصلاحی جزیی در باور هایمان منتهی شود.
آنچه به وقوع میپیوند یک انقلاب عقیدتی است نه یک اصلاح.
حقیقت این است که مذهب به خانهای میماند که فقط میتوان از آن خارج شد.
به محض اینکه به خاطر پریشانی های ناشی از خروج مان از مامن عقیدتی دیروزمان و با هدف احیا یقین و آرامش گذشته مان،هوای بازگشت به سرمان زند، به محض چرخش برای بازگشت با هزاران در روبرو میشویم.
درهایی که تا قبل از خروج ازآن خانه،توجهی به آنها نکرده، یا آنها را جدی نگرفته بودیم.
کافیست خواسته یا ناخواسته ایمانمان به شیعه و اسلام را از دست داده و بار دیگر بخواهیم به اسلام یا هر مذهب دیگری باز گردیم.
به صورتی کاملا ناگزیر و آزار دهنده با پرسش های بیشماری از این دست روبرو میشویم:
- چرا شیعه شویم؟
- اساسا چرا اسلام ؟
- چرا مسیحی نشویم ؟
- چرا بودایی نشویم؟
- چرا به آیین یهود در نیاییم؟
این یعنی وارد شدن به وادی پرسشهایی بیپایان.
اگر به دنبال انتخاب عقلانی دین آینده مان باشیم، باید تمامی متون مربوط به
همهی ادیان و مذاهب و فرقه ها را تحلیل و بررسی کنیم.
اما این اقیانوس متون و مدارک و ادعا های مذهبی را بر اساس کدام معیارها بررسی کنیم تا پژوهشمان به (پاسخی قطعی) منجر شود؟
توجه کنیم که آنچه در این تحقیق و پژوهش میتواند برای ما چاره ساز باشد، تنها قطعیت و یقین است، چون تنها قطعی بودن پاسخ فرضی این پژوهش است که میتواند به ایمانی مدلل منتهی شود.
کمترین تردیدی در باب صحت پاسخ بدست آمده مانع ایجادایمانی مدلل خواهد شد
چون اساسا ایمان مبتنی بر تردید ممکن نمیباشد.
محمد، مدعی شده است که ۱۴۰۰ سال قبل با خدا حرف زده و فرستادهی اوست
موسی هم ادعا دارد بیش از سه هزار سال قبل خدا را در طور سینا دیده است.
چگونه میخواهیم در باب این ادعا ها تحقیق کنیم؟
آیا اساسا این ادعاها تحقیق پذیرند؟
آیا ممکن است تحقیقی چنین عظیم ترتیب داد و در نهایت به پاسخی چنان قطعی رسید که مثلا سبب شود شیعه بودن را رها کرده و به آیین بودا ایمان آوریم؟
ظهور اینشتین و ایجاد پارادایمی کاملا متفاوت از پارادایم نیوتنی برای توجیه واقعیت، ما را به این باور رساند که حتی یقینی ترین دستاوردهای بشری در حوزه قطعی ترین دانش هایمان هم قابل ابطال هستند و دانش انسان اساسا خطا پذیر بوده و نمیتواند به قطعیت و به تبع یقین منجر شود.
آیا ارزش دست آوردهایمان در حوزهی متافیزیک، میتواند یقینی تر از دست آورد هایمان در حوزهی فیزیک باشد؟
* متافیزیک، اقیانوسی تیره، بی کرانه و بدون فانوس دریایی است،سرشار از کشتی های شکستهی فلسفه. (کانت)
ممکن است گروهی در مقابل پرسشهایی از این دست که: چرا اسلام را بپذیریم؟
یا چرا شیعه شویم؟
پاسخ دهند که چون اسلام کامل ترین دین است و شیعه نیز محقترین فرقه آن است.
به یقین میتوان ادعا کرد که گزافه گوییهایی از این دست:
- محمد خاتم انبیاست....
- اسلام کامل ترین دین است....
- جهان برای علی و فاطمه خلق شده است
و ......
تنها در پستوهای حوزه های علمیه قابل بیاناند
با کدام شواهد و قرائن میتوان این ادعا ها را اثبات کرد؟
اگر آقایان مکارم شیرازی و نوری همدانی و مصباح یزدی و جوادی عاملی و ... مدعیاند که میتوانند این ادعا ها را اثبات کنند، چرا در یک برنامهی زنده تلویزیونی که بطور زنده برای تمامی جهان پخش میشود، این کار را نکرده و یک بار برای همیشه بشریت را از گمراهی و تباهی و ظلمت نجات نمیدهند؟
ساده است، چنین کاری را انجام نمیدهند چون نمیتوانند انجام دهند.
بر خلاف انتظارنواندیشان دینی،اندیشه های آنان دارای اثری کنترل شده براندیشهی عموم نیست.
ایمان دینی، به بنایی میماند که درآوردن تنها یه قطعه کوچک از آن، سبب فرو ریختن همهی آن میشود.
اگر شجاعت به خرج داده و تردید هایمان را تا انتها دنبال کنیم، در عین حال نظری هم بر گزیدهای از اظهار نظرهایی بیندازیم که در متون مقدس، به پیامبران و امامان نسبت داده شده است، در انتها اگربه شیادی، دروغ گویی، یا بلاهت پیامبران ایمان نیاوریم، قطعا دلیلی قطعی و محکم هم برای ایمان آوردن به پیامبری و عصمت و ارتباط آنان با کانون خیر و علم و زیبایی مطلق بدست نخواهیم آورد.
حقیقت این است که خرد شکاک و جستجو گر ما سبب نابودی ایمان موروثی و معلل مان میشود، بدون اینکه بتواند ایمانی مدلل برایمان به ارمغان آورد.
*ماهرترین مدافعان یک دین ،بزرگترین دشمنان آن هستند، زیرا مهارت و موشکافی آنان،هر لحظه ذهن را بر میانگیزد و ایجاد شک و شبه میکند. (ویل دورانت،تاریخ فلسفه)
باور های متافیزیکی میمانند و تطور مییابند، اما همچنان به شکلی معلل.
«واقعیت در راه»، سنگ محک محکمی برای راستی آزمایی این ادعا میباشد.
-------------
مطالب بلاگستان و کلیه مطالب رسیده از اعضا، معرف دیدگاه شخصی نویسندگان است نه سایت خودنویس.