
جنگ قدرت در هیات حاکمه رژیم موسوم به جمهوری اسلامی پدیده تازهای نیست. به یقین میتوان میگفت این پدیده همزاد حکومت اسلامی میباشد. تنها متغیری که جنگ کنونی را در هرم قدرت از نبردهای پیشین متمایز میسازد بهرهگیری حریف از همان ابزار و ساز و کارهایی است که تداوم موجودیت دستگاه ولایت فقیه مدیون آنها است. همین تمایز، سر نوشت دستگاه ولایت فقیه را به شکلی اساسی دستخوش دگرگونی خواهد ساخت.
در آغاز پیروزی انقلاب، خمینی خجالت میکشید آشکارا روحانیون را در مسند قدرت اجرایی قرار دهد به همین دلیل مذهبیهای اتو کشیده و کراواتی را به خدمت گرفت. دولت مذهبیهای اتو کشیده فکل کراواتی و فریبخورده در کمتر از هشت ماه با روان کردن گروههای اوباش به خیابانها [همان گروههایی که بعدها عنوان انصار حزب الله به خود دادند و همواره به عنوان ملت شهید پرور و انقلابی ایران ابزار دست ولی فقیه قرار گرفتند] و سر دادن شعارهای «مرگ بر لیبرال» به نفع دستگاه ولایت فقیه به زیر کشیده شد.
در نبرد بعدی بر سر قدرت، رئیس جمهور منتخب مردم (ابو الحسن بنی صدر) به تصور اینکه با یازده میلون آرا مظهر قدرت ملی محسوب میشود و دستگاه ولایت فقیه تنها نقشی نظارتی بر عهده دارد به ناچار رو در روی شخص خمینی قرار گرفت. در این کشاکش نیز اعوان و انصار ولی فقیه [حزب جمهوری اسلامی به سرکردگی بهشتی] با استفاده از همان ابزار یعنی گروههای فشار غائله ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ را هنگام سخنرانی بنی صدر در دانشگاه تهران آفریدند و با شعار«ابوالحسن پینوشه ایران شیلی نمیشه» توازن قوا را به ضرب چماق از کفه انتخابی (صندوق رای) به کفه غیر انتخابی یعنی قدرت ولی فقیه تغییر دادند.
در ماجرای از میدان بدر کردن آیتالله منتظری نیز از این ابزار بهرههای فراوان گرفتند به حدی که مأوا و منزلگه این مرد آزاده از تعرض مصون نماند. بسیار دیده شد «گروههای خود جوش مردمی» در مجاور محل مسکونی آیت الله منتظری شعار مرگ بر ضّد ولایت فقیه سر میدادند و بارها با حمله به حسینیه ایشان مغول وار زدند و شکستند و سوزاندند و رفتند.
در دوران ولی فقیه دوم نیز در همچنان بر همان پاشنه چرخید. اوایل دهه ۱۳۷۰ خامنهای با سر هم بندی عبارت تهاجم فرهنگی و سپس تئوریزه شدن آن از سوی حسین شریعتمداری زیر عنوان ناتوی فرهنگی در نبردی به اصطلاح فرهنگی به جنگ دگر اندیشان رفت. در این جنگ هم به روال سابق «گروههای خود جوش» در بر هم زدن تجمعات و سخنرانیها دگر اندیشان، آتش زدن کتاب فروشیها و حمله به دفاتر نشریات روشنفکری بسیار بکار آمدند.
شاید بتوان گفت در دوران اصلاحات که قرار بود نوعی عقلانیت حاکم گردد دستگاه ولایت فقیه که اساسا بر محوری غیر عقلانی تعبیه شده به منظور مقابله با آنچه حاکمیت دوگانه خوانده میشد ناچار شد به حد اعلی از ابزار گروههای خود جوش استفاده کند. بهره گیری بی محابا از این ابزار به حدی موجب رسوایی گشت که رئیس جمهور خاتمی ناچار شد وزارت اطلاعات را وادار سازد تا بپذیرد قتلهای زنجیرهای کار «گروههای خود سر» بوده است. در پیآمد حادثه قتل دگراندیشان، ولی فقیه ناچار شد مدتی شمشیر (گروههای فشار) را غلاف کند. این امر موجب گردید تا اندکی پردهها بالا رود و جریان موسوم به پرونده «نوارسازان» شکل گرفت. طی این جریان یکی از عناصر بریده از گروه انصار حزبالله (امیر فرشاد ابراهیمی) به افشای منابع مالی، تشکیلات سازمانی و مراکز فرماندهی گروههای فشار پرداخت. شیرین عبادی در این ماجرا نقش مهمی ایفا کرد و هزینه آن را نیز با حبس در زندانهای ولی فقیه پرداخت.
در انتها نه اعتراف وزارت اطلاعات به قتل دگر اندیشان و نه دست بدست شدن نوار موسوم به جریان نوار سازان هیچکدام سبب نشد تا دستگاه ولی فقیه از چنین شمشیر برندهای که قوام و دوام خود را مدیون آن میدانست صرف نظر کند. این ابزار در دو برهه حساس دیگر نیز به داد ولی فقیه رسید، یکی ۱۸ تیر ۱۳۷۸ و دیگری درست ده سال بعد یعنی تابستان ۱۳۸۸.
نگاهی کلی به ماهیت نبردهای پیش گفته نشان میدهد در تمامی پیکار قدرت تا تابستان ۱۳۸۸ یک سوی منازعات دستگاه ولی فقیه بوده و سویههای دیگر نزاع اشخاص، جریانات، احزاب و گروههایی بودهاند که از عناصر چهار گانه عقلانیت، خرد، منطق و محبوبیت مردمی نسبتا سهمی داشتند. حتی مجاهدین خلق نیز زمانی دست به اسلحه بردند که خمینی از نامزدی مسعود رجوی در نخستین انتخابات ریاست جمهوری جلوگیری کرد. به وضوح روشن است اگر ولی فقیه میخواست با همان ابزارهایی که طرف دیگر نزاع بدان مسلح است وارد کارزار گردد به ضرس قاطع بساط ولی فقیهی به شکل استبداد کنونی یا در زمان آیت الله منتظری و یا در طول دوران اصلاحات بر چیده میشد. شاید بتوان شکل ساده شده نبردهای پیشین را چنین تصویر کرد؛ یک طرف ماجرا فردی چاقو کش، بد دهان، فحاش، تهمتزن، طمع کار، بی پرنسیب، لمپن و دیگر سوی شخصی مبادی آداب، منطقی و اهل گفتگو. پیکاری چنین را ظریفی به درستی شطرنج بازی با گوریل نامیده است.
ماهیت نبرد قدرتی که اکنون جریان دارد ابتکار عمل را از گوریل [دستگاه ولی فقیه] ستانده است. حریف به تمامی حربههایی که طرف مقابل توانسته است رقبای پیشین را از صحنه حذف کند مسلح است. باند احمدینژاد ماهرانه از تمامی ابزارها که خود کاربرد آنها را در مکتب ماکیاولی ولی فقیه آموخته به شکلی حیرت آور بهره میبرد. گسیل گروه یک صد نفره به فرودگاه در استقبال از رئیس جمهور پس از سفر مصر آنهم با شعار «احمدینژاد زنده باد/مشایی پاینده باد» و یا سازماندهی گروهی در قم و حمله به سخنرانی لاریجانی با شعار «زنده باد بهار» کار بست همان ابزاری است که شاکله دستگاه ولایت فقیه را برای بیش از سه دهه حفظ کرده است. کاربرد این ابزار با ترکیبی از تمامی رذالتهایی که اصل ولایت فقیه [در رذالت ولی فقیه اول همین بس که پیرمرد متقی آیت الله شریعتمداری را از طریق آخوند ریشهری تهدید به تجاوز ناموسی کرد و پیر مرد مجبور شد در تلویزیون به اصطلاح توبه کند. رذالت ولی فقیه دوم آنچنان آشکار است که نیازی به ذکر مثال نیست] در جوهر وجودی خویش حمل میکند از احمدینژاد هیولایی ساخته که خامنهای زار و ذلیل را کیش و مات کرده است.
پس از آن یکشنبه تاریخی (۱۵ بهمن ۱۳۹۱) و بازداشت فوری مرتضوی، فقط چند کلام احمدینژاد در آستانه سفر به مصر در فرودگاه (دستگاه قضایی سازمان ویژه خانوادگی نیست. موضوع بازداشت مرتضوی را پس از بازگشت بطور جدی پیگیری میکنم) چنان وحشتی به دل خامنهای انداخت که نه تنها مرتضوی به همان فوریتی که بازداشت شده بود آزاد گردید بلکه با سخنران قرار دادن او در مراسم ۲۲ بهمن امتیاز دیگری به وی داده شد. اگر دستگاه ولایت فقیه پیشتر توانسته بود با خدعه، نیرنگ، بی حیثیت کردن اشخاص، تطمیع و چماقداری رقبا را حذف کند این بار با رقیبی مواجه شده که از این لحاظ صدها مرتبه از او رذل تر است. در چنین کشاکشی خامنهای عملا زبون گشته زیرا نه شهامت اعتراف به اشتباه دارد و نه شجاعت آنکه حرف خود (از امروز تا روز انتخابات، هر کس احساسات مردم را در جهت ایجاد اختلاف بکار گیرد، قطعاً به کشور خیانت کرده) را عملی ساخته و احمدینژاد را به جرم «خیانت به کشور» بر کنار و حتا زندانی کند. هر چند دیکتاتورها در دوران قدر قدرتی چنان میتازند که خدا را بنده نبوده و نمرود به گرد پایشان هم نمی رسد ولی همانها در ضمیر وجود خود چنان زار و ذلیل هستند که وقتی اهرم قدرت در دستانشان زنگ میزند و برش سابق را ندارد از ترس به بت خود ساخته نیز تعظیم میکنند.
تمامی شواهد و قرائن پس از یکشنبه گذشته نشان میدهد کلاه خامنهای دیگر پشمی ندارد و احمدینژاد با چند حرکت حساب شده دیگر میتواند مشایی را از فیلتر نظارت استصوابی شورای نگهبان بگذراند. بقیه ماجرا از قبیل توزیع سیبزمینی در کمپین انتخاباتی و دخیل بستن بر مقبره کورش همه و همه به چنان سهولتی پیش خواهد رفت که کمپ ولی فقیه چشم میگشاید و میبیند بر در و دیوار شهر نوشته شده «عصر مشایی آغاز شد.»
خامنهای خود باخته به روشنی میداند احمدینژاد مشایی را به او تحمیل خواهد کرد به همین دلیل فقط هشت روز بعد از افشاگری در مجلس مصادیق محتوای مجرمانه انتخابات ریاست جمهوری تعیین میگردد. بر اساس تصویب کار گروهی که مصادیق مزبور را تنظیم کردهاند تشویش افکار عمومی [افشاگری]، نشر اکاذیب علیه نظام، سیاهنمایی، استفاده ابزاری از تصاویر اشخاص برای تبلیغات انتخاباتی جرم محسوب میشود (خبرگزاری فارس ۲۳ بهمن ۱۳۹۰). مخاطب این مصادیق باند احمدینژاد است و بس. آقایان دکتر ولایتی، حداد عادل، قالیباف، رضایی، حسن روحانی، عارف و دیگر نامزدهای احتمالی دستگاه ولی فقیه که اهل سیاه نمایی و استفاده ابزاری از تصاویر اشخاص نیستند.
کاری که قرار بود خاتمی به اتکای ۲۲ میلیون رای واقعی و تئوری پردازی سعید حجاریان [اخته کردن ولی فقیه] به سود مردم انجام دهد، احمدینژاد با اتکا به ۲۵ میلیون رای تقلبی و به سود باند تبهکار خویش به سر انجام خواهد رساند.
-----
مطالب بلاگستان و کلیه مطالب رسیده از اعضا، معرف دیدگاه شخصی نویسندگان است نه سایت خودنویس