خانواده آقای هاشمی!
یعنی پاک آبرو و حیثیتمان جلوی همکارهای اداره و در و همساده رفت پی کارش.
این منزل جان صدبار به ما گفت که «باز تو رو جو بغل کردهها...» اما مگر حیا کردیم.
شما تصور کنید از صبح علی الطلوع که فهمیدیم قرار است در مجلس جوابیه خانواده آقای هاشمی به حمید رسایی خوانده شود به هر کس و ناکس رسیدیم گفتیم: «آقا رادیو به گوش باشید هاشمی یه نامه نوشته علیه نظام یعنی مادر بگرید! کن فیکون کرده...»
بعد الان سه روز است نه رویمان میشود به اداره برویم و نه جلوی در و همساده در بیاییم.
آخه یکی نیست بگوید مرد حسابی این جوابیه بود نوشتی؟
یارو سیفون را کشیده به کل خاندانت بعد تو دنبال این هستی که اکبر گنجی را بزنی یا ثابت کنی حضرت امام راحل تو را دوست داشته یا مقام عظیم رهبری ۵۲ سال پیش با تو شوخی دستی داشته؟ و گفته که «هیچ کس برای من هاشمی نمیشود».
خب الان جواب رسایی چی شد؟ جواب بلد نیستی بدی خب جواب ندادن که بلدی! بیخود ما را هم ضایع کردی.
باز صد رحمت به آن یکی خانواده آقای هاشمی که در کتاب تعلیمات اجتماعی سوم دبستان دهان ما را سرویس کرده بود تا از کازرون برود نیشابور... والله به خدا...
برای من شعر هم در جوابیه می نویسد: سنگ بد گوهر اگر کاسه زرین بشکست نمیدونم چی چی چی چی حافظا...
شمسی جون پیش پیش لالا
سازمان جهانی فائو اعلام کرده که در حدود ۴ میلیون نفر در ایران از گرسنگی رنج میبرند، بعد شمس الدین حسینی وزیر گوش شکسته اقتصاد ما در صحن علنی مجلس می گوید: «من از مولایم آموختهام که اگر کسی شب گرسنه خوابید، راحت نخوابم»
حالا ما این وسط گیج و ویج ماندیم که این بابا راحت بخوابد بهتر است یا نخوابد و مردم را زا به راه کند! چون یکی از بزرگان اهل تمیز که الان دقیقا اسمش در خاطرم نیست اما ادم تمیزی بوده ظاهرا از آن طرف گفته بود: فلان حاکم ظالم اگر دمی بخسبد خلقی از دست او در آسایش باشند (یک همچین چیزی در واقع).
قرص تکذیب؛ صبح ظهر شب
یعنی نمی شود از این ها تعریف کنی.
چهار بار خندیدیم گفتیم این فضای سبز دور میدان آزادی چه قدر قشنگ شده، برداشتند آنقدر آب بستند به خیک فضای سبز که آب نفوذ کرده زده کل برج را کن فیکون کرده که خر بیار و باقالی بپز!
حالا این ترک خوردگی سرشان را بخورد، دیگر اتفاقی است که افتاده... اما این که آدم با چشم مسلح و غیر مسلح از ۶۰ متری هم این ترک ها را می بیند و بعد مسئولان شهرداری تکذیب می کنند آدم می خواهد پتک بردارد اول بزند برج را با خاک یکسان کند بعد به قول فردوسی پور از دست این جماعت سرش را بکوبد روی میز!
خب آقا جان آب نفوذ کرده و برج ترک خورده، این که دیگر دعوای هاشمی و حضرت آقا نیست که تکذیب می کنید ای بابا!
حگم جلب برای تخلیه پاستور
یعنی تو نمیری این احمدی نژاده کنگر را خورده لنگر را انداخته اساسیها...و حالا حالا در خدمت ملت شهید پرور است و خیال رفتن ندارد.
فکر کنم کار به جایی برسد که کلا قید انتخابات آینده را بزنند و با مامور و حکم جلب بروند اسباب و اثاثیه این وروجک را از پاستور بریزند تو خیابان.
شما نگاه کنید آن دفعه که به مجری صدا و سیما گفت: «شما از کجا می دانی امسال سال آخر دولت است؟»
همه هم فکر کردیم که مثل همیشه یک جفنگی از خودش در کرده است و جدی نگرفتیم اما این بار هم در شرایطی که چند ماه دیگر باید تشریف بیاورند پایین و دولت را تحویل بدهند گفته است: «قیمت ارز را سال آینده بسیار پایین میآوریم».
یعنی چی آن وقت «سال آینده!» عجب کنه ای هست این مموتی ها... بابا شاخ را بِکِش دیگه...
حزب بابای بچهها
یک بابایی به اسم بهشتی که گفته شده رئیس یک دانشگاهی است به اسم دانشگاه وزارت اطلاعات گفته که «حزب بابا» در فتنه سال ۸۸ نقش اول را ایفا کرد.
حالا این که دانشگاه وزارت اطلاعات چه صیغهای است و کجا هست و در آن چه واحدهایی ارائه میشود و رئیس دانشگاه کدام شلاق زنی است به کنار اما این «حزب بابا» معلوم شد که منظور بابای مهدی و فائزه و یاسر و فاطمه و محسن (ماشالله چه قدر هم عضو دارد) و بقیه خانواده آقای هاشمی است که از کازرون به نیشابور... ای بابا باز قاطی کردم این خانواده آقای هاشمی را با آن خانواده آقای هاشمی! دردسری شدهها...
طلاب ایمیل باز
خب به سلامتی بعد از حضور طلبهها در مدارس و متروها و استادیوم آزادی و سایر اماکن شهری که در راستای اشتغالزایی برای طلبهها صورت گرفت این هفته یک شغل جدید هم علیرضا پناهیان٬ عضو قرارگاه «عمار» برایشان پیدا کرد تا از بیکاری در حجرههای حوزه علمیه قم در بیایند و خدای نکرده این بیکاری موجب بروز مشکلاتی برای طلبه های جوان پیش نیاورد!
پناهیان روز پنجشنبه (هفتم دی) در همایش طلاب تازه وارد شده به حوزه علمیه استان تهران در شهرری گفته زمینه جنایات سوریه کم بودن «طلاب» در این کشور است و بعد نتیجه گرفته است که «طلاب باید زبان خارجی را یاد بگیرند و مطالب خوب را برای جوانان مصری با ایمیل بفرستند».
حالا من نفهمیدم وقتی در سوریه کمبود آخوند داریم و خون و خونریزی شده، چرا باید این طلبههای بنده خدا مطالب خوب را برای جوانان مصر ایمیل بفرستند!
ولی خب حالا ما کاری به این نداریم بالاخره هر چه باشد ایمیل زدن از بیکاری و خوابیدن در حجره ها کوچک که خطرات خاص خودش را دارد بهتر است.
پای بساط انتخابات
آقا این انتخابات عجب چیز ردیفی است خدا وکیلی... لامصب عین آن «زهرماری» می ماند که «برادران اهل عمل» موقع استعمال همه مهربان می شوند و حرف های خوب خوب می زنند و آدم کیف می کند پای صحبتهایشان بنشیند.
البته من که به جان خودم نباشد به جان خودم هیچ وقت پای صحبتهایشان ننشستهام اما در سریال آینه عبرت و آتقی همچین صحنههایی را دیدم!
شما نگاه کنید دم دم های انتخابات چه قدر همه مهربان شدهاند آدم کیف میکند.
مثلا همین احمد علمالهدی امام جمعه مشهد که در این چهار سال هر هفته یک فحش جدید یاد میگرفت و نثار موسوی و کروبی می کرد حالا نزدیک انتخابات میگوید: «قصد نداریم به این افراد {موسوی و کروبی} فتنهگر و فتنهانگیز لقب دهیم چرا که مسلمان هستیم و نمیخواهیم به مردم لقب و نسبت ناروا داده و تهمت بزنیم».
جل الخالق!
یا این یکی حاجی حبیبالله عسگر اولاد تازه مسلمان٬ هم گفته میرحسین موسوی و مهدی کروبی را اهل «فتنه» نمیداند و نباید این دو را به راحتی از دست داد.
بعد انگار جنس این یکی خیلی بهتر بوده در ادامه خودش را خارانده و با انتقاد از «تخریب» اکبر هاشمی رفسنجانی و علیاکبر ناطقنوری گفته است: «در آستانه انتخابات با خط ضد هاشمی و ناطقنوری مخالفم چراکه این خواسته دشمن است.»
البته این نشئه بازی انتخاباتی فقط مربوط به ده بالایی ها نیست و در اردوگاه ده پایینی ها هم یک بوهایی میآید که خود به خود آدم مهربان میشود!
سید محمد خاتمی که سال ۸۸ دو تا نامه به حضرت آقا نوشته بودند و هر دو هم به تیر دروازه برخورد کرده و بیپاسخ مانده بود یک نامه جدید نوشته تا دل آقا را برای حضور در انتخابات به دست بیاورد و این بار گویا شعری با این مضمون هم در ابتدایش آورده که:
ای نامهای که میروی به سویش
از جانب من ببوس رویش
از محتوی نامه جدید سید به آقا خبری در دست نیست اما یک منبع موثق به هفته زاده گفت که سید موقع نوشتن نامه این ترانه معین را دائم زمزمه می کرده است:
کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه
خودت میدونی عادت نیست، فقط دوست داشتن محضه
میدونم که یه وقتایی دلت میگیره از کارم
روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوستت دارم
تو هم مثل منی انگار، از این دلتنگی ها داری
تو هم از بس منو میخوای یه جورایی خود آزاری... یه جورایی خود آزاری...