پس از چند روز به نظر میرسد دریا آرام گرفته باشد؛ باد ملایمی از جنوب غرب میوزد. هوای نه چندان گرم آخر فروردینماه قشم ما را ترغیب میکند که قایقمان را به آب بیاندازیم. تصمیم میگیریم این بار ساحلی دیگر را بیازماییم، اما همچنان ساحل آرام همیشگی، بهترین گزینه است. اما هیاهویی که برای ما نا آشنا بود ساحل را فرا گرفته بود. شش وانت تویوتا، کنار ساحل و پشت به آب ایستاده بودند و از دور قایقی، با شتاب به ساحل نزدیک میشد. چند نفری لباس درآورده و در آب شنا میکردند و بقیه در اطراف ماشینها چیزهایی را مرتب میکردند. یک نفر کمی دورتر بلند بلند و با نگرانی با موبایل صحبت میکرد. نگاهها به سمت ما برگشت و معلوم بود که مهمان ناخوانده هستیم. کمی دورتر ماشین را پارک کردیم. سعی کردیم بیتوجه باشیم، اما کنجکاوی نگذاشت و آرام آرام به جمعشان نزدیک شدیم.
با نزدیک شدن قایق، نفر موبایل به دست که به نظر میرسید سرپرست و هماهنگ کننده گروه است، فریاد میزد و هر کس را به سمت کاری گسیل میکرد. هیاهویی بود. در این بین قایقی دیگر هم سر میرسد. قایقی با دو سرنشین که یکی میراند و یکی در غیاب میدان دید، بر روی بارها نشسته و ناوبری میکند. هنوز نرسیده به ساحل تلاش بر روی قایق آغاز میشود و ناوبر شروع به باز کردن طنابها میکند. تا قایق در میان موجهایی که آرام را از آن ربودهاند، پهلو بگیرد، چندین نفر شروع به برداشتن کارتنهای تنباکو، توپهای پارچه و هرآنچه در قایق به خوبی در برابر نفوذ آب بسته بندی شده، میکنند.
عدهای جنسهای را کول میکنند عدهای دور ماشینها چرخیده و به کولبرها کمک میکنند که بارشان را به طور مناسبی در ماشین قرار دهند. با پر شدن یک ماشین عدهای هستند که بار را با طناب ببندند. در این حال ما که نزدیک آنها شدهایم در بستن طناب کمکشان میکنیم! هنوز گرهها تمام نشده که ماشین در حال حرکت است. آخرین گره در راه زده میشود. در این ناحیه به اینها «شوتی» میگویند که به صورت غیر قانونی از روستایی در عمان جنس جابجا میکنند.
هر قایق بر روی ۳ ماشین بار زده میشود، نفر موبایل به دست همچنان با موبایلهای مختلف در حال صحبت است. دمی میآساید و ما هم از فرصت استفاده کرده پرس و جو میکنیم که معلوم میشود نیروی انتظامی دارد سر میرسد ... اینکه کجا میروند را هنوز نمیداند، باید ببیند کدام خانه را خالی کردهاند. احتمالن در راه همچنان باید هماهنگی کند. با آخرین ماشین کولبرها هم میروند. یک روز دیگرشان هم احتمالن بدون دردسر تمام میشود. همه این ماجرای پر هیاهو در کمتر از ۲۰ دقیقه تمام میشود و باز همان ساحل آرام همیشگی. تنی به آب میزنیم و در کنجی از ساحل بر روی شنها به صحبت میپردازیم. هنوز در فکر صحنههایی هستیم که به سرعت در مقابل دیدههایمان بوده، هماهنگی و عدم دخالت در کار یکدیگر، گویی بارها این صحنه تمرین شده است.
صدایی به گوشمان میرسد: «این ماشین مال شماست؟» هنوز در پس ذهنمان فکر میکنیم شاید همان دسته قبلی باشند، اما اینبار گروهی با لباس فرم نظامی در اطرافمان ایستادهاند. معلوم است به دنبال چه آمدهاند اما ار ما مدارک محرمیت میخواهند و ما هم قطعن برای آبتنی و پارو زدن شناسنامه بر نداشتهایم. امروز قرار نیست از دریا و ساحل استفادهای ببریم. میخواهیم برگردیم که چند تویوتا در حال نزدیک شدن به ساحل هستند و در دریا قایقهایی با سرعت نزدیک میشوند.
کمی آنطرفتر ماموری در کنار جاده ایستاده و نگاهش به دو سوی جاده میچرخد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مطالب بلاگستان و کلیه مطالب رسیده از اعضا، معرف دیدگاه شخصی نویسندگان است نه سایت خودنویس