خب، مشروعیت سیاسی پیرجماران که انگار بر محور نقض حقوق انسانی زنان میچرخیده! وقتی هم به قدرت رسید، قدرتش با نقض حقوق انسانها و کشتارهای سیاسی و عقیدتی و تبعیض علیه «غیر خودیها» بیشتر شد. ولایت فقیه را هم که به نحوی شنیع به مردم تحمیل کرد. دروغ در مملکتمان نهادینه شد. فساد زیر سایه مذهب مشروع شد. خوردن حق دیگران با بهانههای انقلابی و ارزشی عادت شد...
حالا من ماندهام جماعتی که خود را روشنفکر مینامد، چرا خودش را وامدار جنایتکاری ضد حقوق بشر کرده و با افتخار هم سعی میکند جنایتهای دوران حاکمیت خمینی را کتمان کند، مبادا نسلهای جوانتر بوی گنداب «اصلاحطلبی خمینی محور» به مشامشان بخورد. من حرفهای زیبا و فریبنده خاتمی را مثل عطری میبینم که برای رفع بوی گند فاضلاب جلوی دماغتان میگیرند...مثل اسپری «بهبه» سابق...
به نظر من، برای آینده ایران، اگر معیار اعلامیه جهانی حقوق بشر و مسوولیتپذیری و تن دادن به قواعد دموکراتیک باشد، بخش عمده آقایان را باید از همین الان بازنشسته کرد.
سالها پیش دوستان عزیز روزنامهنگار/فعال سیاسی (نوعی ترکیب شترمرغی) معترض بودند که چرا اصلاحطلبان را «حکومتی» میخوانم. شاید الان که در بدترین وضعیت هستند، از سوی بخشی دیگر از حاکمیت، غیرخودی خوانده میشوند و «دیگری» هستند، اما وقتی سید محمد خاتمی علنا میگوید «داخل نظام هستیم»، پس به این گروه چه باید گفت؟
هدف از طرح این بحث، رفتن به سوی تفتیش عقاید نیست. هر کسی حق دارد عقیدهای داشته باشد. اما وظیفه روزنامهنگاران، عیان کردن معیارهای گروههای سیاسی و سابقه آنها و میزان مسوولیت پذیری است. باید از آقایان سوال کرد که نظرشان در باره نامه آیتالله خمینی به «اعلیحضرت همایونی» چیست!
دیروز، نازیلا فتحی، خبرنگار سابق نیویورک تایمز در ایران نیز در این پنل حاضر بود و حرف جالبی زد. فارغ از سرکوب و کشتار ۱۳۸۸، خامنهای از خمینی کمتر آدم کشته! کمتر جنایت کرده!
حالا در نظر بگیرید که مقتدای اصلاحطلبان، یک جنایتکار است که از خامنهای بسیار بیشتر آدم کشته، و از نظر بخش اعظم چپهای حکومتی، دوران قتل و غارت خمینی، «طلایی» است!
از طلا گشتن پشیمان گشتهایم! مرحمت فرموده ما را مس کنید!