Quantcast
Channel: Khodnevis
Viewing all articles
Browse latest Browse all 1413

تانگو بر روی شیروانی داغ

$
0
0
تانگو بر روی شیروانی داغ


اتفاقات عجیبی یکی بعد از دیگری بوقوع پیوسته. اول فتوا داده می‌شود که «سلاح اتمی» حرام است. من هنوز نتوانسته ام موضوع فتوا و سلاح اتمی و ارتباط آنها را با یکدیگر کشف کنم. دقیقا مانند این است که وسط زیارت عاشورا، در مورد انتگرال روی سطح در فضای غیر دکارتی بحث کرد. اگرپرونده‌ی هسته‌ای ایران یک موضوع جدی علمی و سیاسی بوده و هست (یا حداقل رسانه‌ها و دولت‌های طرف مذاکره با ایران چنین اعتقادی دارند)، با «فتوا» این گونه مسایل قابل حل نیستند. جالب تر اما، موضع رسمی دولت آمریکا و سایر کشورها بود که این سخن را «گامی به جلو که کافی نیست» نامیدند. اگر در مفاتیح نیز جمله‌ای و یا حدیثی از شاگرد امام جعفر صادق در این مضمون نقل شود، برای دولت‌های مذاکره کننده کفایت می‌کرد؟

پیام نوروزی رئیس جمهور آمریکا، اگرچه تلاش داشت امیدوارکننده به نظر برسد، اما ما ایرانیان به شنیدن پیام‌ها و نامگذاری‌های مستمر به ویژه قبل از موعد انتخابات عادت کرده ایم. به عنوان یک ایرانی از صمیم قلب به تمام مردم آمریکا و آقای اوباما سال جدید را تبریک می‌گویم اما آزاد گذاشتن گوگل و توئیتر برای «به روز» کردن، پیام مهمی محسوب نمی‌شود و شاید لازم بود مشاوران رئیس جمهور آمریکا به ایشان اطلاع رسانی می‌کردند که اگر اینترنتی در ایران وجود داشته باشد، این موارد قابل دسترسی هستند. ما از فرط فقر توانایی خرید نان نداریم و در فغانیم ولی ما را به خوردن کیک و کلوچه جای نان دعوت می‌کنند. اگر دستورات رئیس جمهور آمریکا به شرکت‌های غول دره‌ی سیلیکون قابلیت اجرایی شدن دارد، چرا این دستور را به شرکتی مانند «اپل» برای آزاد کردن ایران از لیست سیاه خود نمی‌دهد که حداقل مردم ایران بدون دردسر و هک کردن نرم افزارها، بتوانند آزادانه به «آی تیونز» متصل شد و خرید کنند؟

در بوق کردن برگزار نکردن جشن‌های هسته‌ای نیز پیام جدی‌ای نبود که برخی آن را جدی گرفتند. وقتی کشوری درگیر ورود گندم و برنج است و به جای ثروت ملی خود، پرتقال فاسد دریافت می‌کند و وقتی دقیقا بمانند زمان جنگ ایران و عراق، تنها کشوری که جواب سلام رئیس جمهور و رهبرش را می‌دهد، سوریه است، چگونه می‌توان جشن چیزی که اتفاق نیافتاده است را گرفت؟ در چند سال اخیر، آنقدر پیشرفت‌های هسته‌ای به دروغ و صحت به مردم ایران تحویل داده شده است که الان چیز دیگری جز خبر آزمایش یک بمب هسته‌ای برای افتتاح نمانده است. نیروگاهی که حتی به اندازه‌ی یک باطری قلمی «انرژایزر» برق تولید نمی‌کند، سالی یک بار افتتاح می‌شود و دیگر جشنی باقی نمانده که برایش گرفته شود.

موضوع عجیب تر می‌شود وقتی که رئیس تشخیص مصلحت نظام، دوباره تشخیص می‌دهد که باید از فرط بیکاری دفترچه‌ی خاطراتش را ورق بزند و در جایی حواشی کتاب‌هایش، دقیقا مانند «فرما» که عادت به حاشیه‌نویسی کتاب هایش داشت و آخرین قضیه اش به دلیل کمبود جای نوشتن قرن‌ها برای حل شدن دانشمندان ریاضی را سرکار گذاشت، کشف کند که در مورد رابطه با آمریکا چیزی از ذهنش خطور کرده است. مطابق معمول هم آنقدر بادمجان بصیرت شناس در سینی شکسته‌ی نظام هست که ذره بین به دست بی بصیرت‌ها را شناسایی کنند، که دیگر نوبت به رهبر نرسید و یا شاید قرار نبود که برسد.

لوس بازی‌های سیاسی اما فضا را مسکوت نگذاشت. انتخاب سوریه و لبنان و عراق برای مذاکره، بیشتر رفتار جوانان تازه به بلوغ رسیده برای اولین قرار خیابانی بود که در انتها نیم ساعتی زودتر به سر قرار می‌روند که طرف را از دست ندهند! وسط علامت تعجب‌هایی که بر فراز سر مردم و مسوولان و به ویژه دوستان جان نثار رهبری و اصولگرا از نرم شدن موضع ایران سبز شده بود و می‌رفت که وزیر امور خارجه هم به جمع بی بصیرتان و یا سران انحرافی بپیوندد، رئیس جمهور در یک اقدام فوق غیر قابل تصور (که فقط می‌توان از احمدی نژاد توقع آن را داشت) به جزیره‌ی ابوموسی می‌رود. احمدی نژاد دوست دارد همیشه اولین نفر باشد! اولین رئیس جمهور و یا مقام بلندپایه‌ی ایران که به امارات سفر می‌کند، اولین رئیس جمهوری که به فلان دهات کشور می‌رود، اولین رئیس جمهوری که لباس رفتگرها را به تن می‌کند، اولین و شاید آخرین فرد بلندمرتبه‌ی ایرانی که در جلسه‌ی شورای همکاری خلیج فارس (با قطع نامه‌ای که بند سنتی مالکیت جزایر سه گانه به امارات را با خود یدک می‌کشد) شرکت می‌کند و بالاخره اولین رئیس جمهوری که به ابوموسی می‌رود. امارات، اگرچه کشور غنی، پیشرفته و دارای مدیریت سطح بالایی است، اما مسئولانش باید بدانند که بازیگر قابلی در عرصه‌ی سیاست نیستند. پیغام عجولانه‌ی وزیر امور خارجه‌ی امارات، تمام مخالفت‌های احتمالی اصولگرایان و بسیجی هایی که پتانسیل انجام هر عمل خودجوشی را دارند را تبدیل به فرصتی برای برافروخته شدن حس «ناسیونالیستی» کرد. من به اصولگرایی که ناسیونالیست می‌شود، غیر از «نئونازیست» نمی‌توانم صفت دیگری بدهم.

در ترکیه همه چیز بدون پیش شرط جلو می‌رود. همه دور هم جمع می‌شوند، کسی دعا نمی‌خواند، کسی به یقه‌ی بسته و یا باز دوطرف نمی‌خندد و سایز دامن و آرایش هم مدنظر قرار نمی‌گیرد. اگر کمی شکاک به قضیه نگاه کنید، تعجب می‌کنید که چرا باید یک زن طرف آمریکایی باشد و مگر «دست دادن» با یک مقام ایرانی چه اتفاق حساسی را در معادلات سیاسی دنیا بوجود می‌آورد؟ مگر بارها رهبران آمریکا و شوروی سابق به یکدیگر دست نداده بودند؟ و بالاخره، همه خوشحال از اولین دور مذاکرات، با ژست حق به جانب و پیروزمابانه‌ی جالبی به کشور خود برمی گردند.

اما اتفاق نگران کننده که من را بر آن داشت تا این چند خط را بنویسم این است که الان دقیقا ادعاهای بشردوستانه و طرفداری حقوق بشری وزارت‌های امورخارجه‌ی 5+1 کجاست و در این مذاکرات حقوق ایرانیان چه می‌شود؟ در اینکه موضوع  دموکراسی در ایران یک موضوع داخلی است جای کوچکترین شک و تردیدی نیست، اما با رسانه‌ها و اظهارنظرهای رسمی مقامات کشورهای طرف مذاکره‌ی ایران که بارها در مورد نقض حقوق بشر در ایران بحث کرده اند و می‌کنند چه باید کرد؟ از یک طرف، عدم توافق و نشان دادن چراغ سبز به اسرائیل برای جنگ علیه ایران، یعنی بردن مردم ایران به سراشیبی مرگ تدریجی و از طرف دیگر هم مذاکره با طرف ایرانی با چشم بستن بر روی نقض گسترده‌ی حقوق بشر، یعنی چراغ سبز برای تایید حکم اعدام بیشتر، فشار بیشتر برگرده‌ی مردم و از بین رفتن روزنه‌های کوچک امید چیزی که قرار بود نامش دموکراسی شود. این رفتار دوگانه البته، چیز جدیدی نیست و آمریکا با چین از یک سو و از سوی دیگر کشورهای اروپایی با روسیه آن را سالهاست که انجام می‌دهند.

نتیجه‌ی اخلاقی اتفاقات این چند ماهه‌ی اخیر، دو چیز می‌تواند باشد. اول اینکه باز کردن حساب بر روی طرف خارجی در رسیدن به دموکراسی در ایران، بیشتر به طنز می‌ماند. هر زمان که کشورهای اروپایی توان مطرح کردن نقض گسترده‌ی حقوق بشر در روسیه و حتی ظهور موجی از «نئونازیست» در آن کشور را داشته باشند و بتوانند مناسبات خود را با آن کشور به این دلیل کاهش دهند و یا قطع کنند، ایران می‌تواند کشور بعدی برای رسیدن به دموکراسی از این طریق باشد. نکته‌ی دوم آن که حال که ایران با فشارهای بین المللی حاضر به گفتگو شده است، شاید فشار بر روی آزادی‌های مشروع سیاسی به طرف ایرانی راحت تر باشد. کشورهای طرف مذاکره با ایران باید بدانند که مذاکراتی پایدار است و حسن نیت آن ثابت می‌ماند که با دولت شفافی صورت گیرد. شفافیت دولت‌ها در سیاست‌های خارجی، نمودی از سیاست‌های داخلی آنهاست. نکند خدای نکرده آنها نیز مانند نظام ایران نیازمند یک «دشمن» هستند؟

 نتیجه آنکه «شوی» مذاکره با ایران با این روند به بیستمین سال خود هم خواهد رسید. این میان، مردم ایران تنها چیزی هستند که هیچگاه به آنها فکر نمی‌شود. فکر می‌کنم که تکلیف مردم با دوستان اپوزیسیون یا واریاسیون هم با تاثیر ضعیف خود در جامعه و حتی در خارج از کشور هم در حال حل شدن باشد. وقتی که موضوع جنگ در میان است، هر سه نفری که گروه تشکیل داده اند و سال‌ها پست و مقام و ماشین ضدگلوله در ایران داشتند و حال هر یک عنوانی را در دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی کشوری که سال‌ها هنجره هایشان را برای «مرده باد» به آن پاره کرده بودند دارند، بیانیه‌ای می‌نویسند و امضای ۳۰-۴۰ نفره از اندیشمندان مانند خود را جمع می‌کنند. اما در چنین فضای بوجود آمده یا به بازی گرفته نمی‌شوند (که در این صورت بد نیست عملکرد خود را بازبینی کند) یا اصلا قواعد ورود به این گونه بازی‌ها را بلد نیستند.

به هر حال شاید بد نباشد که به یاد داشته باشیم که تانگو، رقص دونفره است و لذتی دونفره. کسانی که دور میدان رقص هستند، باید فکری به حال خود کنند.

-----

مطالب بلاگستان و کلیه مطالب رسیده از اعضا، معرف دیدگاه شخصی نویسندگان است نه سایت خودنویس.

 

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 1413

Trending Articles