
اصطکاک دیپلماتیک میان جمهوری اسلامی و ترکیه و جنگ لفظی اخیر میان مقامهای دو کشور را باید از زاویهای بسیار فراتر از یک درگیری معمولی بر سر میزبانی ترکیه در گفتگوهای ۱+۵ با ایران و یا ناخرسندی مقامهای حکومت از میزبانی اخیر ترکیه از مخالفان بشار اسد نگریست. دولتمردان ایرانی از زمان صفویه تاکنون، به دنبال تبدیل ایران به یک قدرت بلامنازع منطقهای و احیای گذشته باشکوه امپراتوری پارس بودهاند. وجود امپراتوری عثمانی تا جنگ جهانی اول، کشف نفت در منطقه و حضور قدرتهای جهانی چون بریتانیا، آمریکا و شوروی در منطقه و چنبره آنها بر مناسبات منطقهای تا زمان فروپاشی شوروی و پس از آن وجود صدام حسین در عراق تا سال ۲۰۰۳، همچون موانعی سترگ در راه رسیدن ایرانیان به آرزوی دیرین خود یعنی تبدیل شدن مجدد به یک قدرت منطقهای عمل کرده بودند. اما پس از حمله آمریکا به عراق و سقوط صدام حسین به عنوان دشمن اصلی ایران در منطقه، شرایط برای دستیابی به این مهم فراهم گردید.
پس از سقوط صدام، جمهوری اسلامی با استفاده از نفوذ خود در عراق، از یک سو دولتی شیعه و نزدیک به خود را در آنجا بر سر کار آورد که عملا تضمین کننده منافع حکومت در آن کشور بود و از سوی دیگر با حمایت از گروههای تندروی عراقی همچون سپاه صدر و حتی فرستادن سپاه برون مرزی قدس خود به داخل عراق تلاش کرد که با افزایش شمار کشتهشدگان عراقی و آمریکایی، علاوه بر بالا بردن هزینه حضور آمریکا در عراق و افزایش نارضایتی عراقیها از حضور آمریکا در آن کشور، جنگ آمریکا در عراق را شکست خورده نشان داده و با طولانی کردن درگیری، هژمونی آمریکا در جهان و به ویژه در میان کشورهای منطقه را مخدوش نماید. خروج چند ماه پیش نیروهای آمریکایی از عراق، عملا زمینه نفوذ هرچه بیشتر جمهوری اسلامی در این کشور و بهره برداری از خلاء به وجود آمده را فراهم نمود. دستیابی ایران به [تکنولوژی] سلاح اتمی – که از طریق برنامه بحث برانگیز اتمی رژیم دنبال میشود -، حلقه آخر از زنجیره وقایعی بود که میرفت با وقوع آن عملا ایران به قدرت منطقهای تبدیل شده و توازن قدرت در منطقه [بر ضد منافع غربیها] به طور کامل بر هم بخورد.
در این میان اما پیدایش جنبشها و قیامها در برخی از کشورهای منطقه موسوم به «بهار عرب»، تزلزل قدرت در رژیم حاکم سوریه به عنوان مهمترین متحد جمهوری اسلامی در منطقه و از همه مهمتر عزم دولتمردان ترکیه برای ایفای نقشی جدیتر در مناسبات منطقه، به یکباره به شکل موانعی پیش بینی نشده قد علم کرده و خواب خوش حاکمان جمهوری اسلامی را بر هم زد! پیدایش بهار عرب و پس از آن اعتراضهای مردمی در سوریه موجبات رسوایی حاکمان جمهوری اسلامی را فراهم و ریاکاری و البته تناقض گفتاری و کرداری آنها در ادعاهای پیشین خود مبنی بر حمایت از جنبشهای آزادی خواهی مردم منطقه بر ضد سران دیکتاتور آن کشورها را بیش از پیش برملا نمود. در حالیکه سران رژیم با شور و شعف فراوان از سقوط رژیم حسنی مبارک در مصر [متحد آمریکا در منطقه] استقبال کرده و آن را «عدالتخواهانه» خواندند (+ ، +)، نه تنها از قیام مردم سوریه برای سرنگونی دیکتاتور آن کشور حمایت نکردند که جنبش مردم سوریه را وابسته به غرب معرفی و با ارسال انواع کمکهای مالی، مخابراتی، تجهیزاتی و حتی نیروهای سرکوبگر به آن کشور حداکثر تلاش خود را نمودند تا از سقوط متحد استراتژیک خود در منطقه یعنی بشار اسد جلوگیری کنند (+).
از سوی دیگر از حدود ۳ سال پیش و در پی کمرنگ شدن امید دولتمردان ترکیه به پیوستن به اتحادیه اروپا، آنها بر آن شدند که نقش فعالتری در مناسبات منطقهای ایفا کرده و با مطرح کردن ترکیه به عنوان الگوی یک کشور مسلمان رو به پیشرفت و موفقیت، زمینه تبدیل این کشور به قدرت منطقهای در خاورمیانه را فراهم کنند. میانجیگری ترکیه میان اسرائیل و سوریه (+)، اتخاذ مواضع شدید و البته کم نظیر بر ضد اسرائیل در قبال حمله آن کشور به مردم غزه و نیز در جریان حمله نیروهای اسراییلی به کشتی کمک رسان مرمره (+)، حمایت فعال از جنبشهای اخیر در کشورهای منطقه و سفر اردوغان به مصر، لیبی و تونس پس از سقوط دیکتاتور در آن کشورها، حمایت فعال از انقلاب مردم سوریه بر ضد رژیم بشار اسد و میزبانی کنفرانس «دوستان سوریه» و به رسمیت شناختن شورای ملی سوریه (+) همه و همه تلاشی هدفمند و البته دنبالهدار از سوی دولتمردان ترکیه جهت کسب محبوبیت در میان افکار عمومی کشورهای منطقه و ارتقای جایگاه این کشور ارزیابی میشود. این مهم در کنار داشتن اقتصادی شکوفا و حفظ رشد اقتصادی ۷ تا ۱۲ درصدی در ۱۰ سال گذشته (+) و قرار گرفتن در مکان ۱۷ بزرگترین اقتصاد جهان علیرغم بیبهره بودن از نفت و گاز، داشتن رابطه خوب با کشورهای پیشرفته و به خصوص آمریکا، ترکیه را در جایگاهی برتر نسبت به ایران برای تبدیل شدن به یک قدرت منطقهای قرار داده است.
لذا درگیری لفظی اخیر میان سران جمهوری اسلامی و ترکیه بر سر میزبانی ترکیه در مذاکرات آتی میان کشورهای ۱+۵ با ایران بر سر برنامه هستهای جمهوری اسلامی از یک سو از عصبانیت شدید سران رژیم از حمایت فعال ترکیه از انقلاب مردم سوریه و از سوی دیگر از نگرانی آنها از ارتقای روزافزون جایگاه ترکیه در مناسبات منطقهای و عدم تمایل آنها از بهره برداری ترکیه از به نتیجه رسیدن احتمالی مذاکرات اتمی رژیم با کشورهای ۱+۵ ناشی میشود. سران رژیم میدانند که در صورت سقوط حکومت بشار اسد در سوریه و با روی کار آمدن یک حکومت سنی مذهب در آن کشور نه تنها یکی از مهمترین و شاید تنها متحد استراتژیک خود در منطقه را از دست خواهند داد که با دشوار شدن امکان تجهیز و حمایت از گروههای تروریستی همچون حزب الله در لبنان و حماس در غزه، قدرت نفوذ خود در لبنان و امکان فشار بر دولت اسرائیل را عملا از دست خواهند داد. چیزی که نه تنها رویای آنها برای تبدیل شدن به یک قدرت منطقهای را بر باد خواهد داد که با نزدیک شدن قریب به یقین دولت آینده سوریه به ترکیه و پر شدن خلاء حضور ایران توسط ترکیه، عملا این ترکیه خواهد بود که به قدرت منطقهای تبدیل شده و با کمرنگ شدن نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه، چراغ عمر حکومت رفته رفته رو به خاموشی خواهد نمود.
-----
مطالب بلاگستان و کلیه مطالب رسیده از اعضا، معرف دیدگاه شخصی نویسندگان است نه سایت خودنویس.