واضحتر بگویم، وقتی چنین افرادی جرات ندارند در باره کارهای عادی خود مثل تشکیل جلسه در پاریس و لندن و استکهلم و واشینگتن حرف بزنند - کاری که برای فعالان سیاسی یک امر متداول است و فعال سیاسی مگرشرکت درجلسه در خارج از کشور چه میکند؟- و فقط خبرنگارانی را دعوت میکنند که «همراه» باشند و به جای انعکاس واقعیت، محرم راز بمانند، به نظر من یک جای کار ایراد دارد.
اما این همه ماجرا نیست. در همین جامعه آزاد، وقتی دوستی نامهای تهدیدآمیز میفرستد و میگوید به خبرنویس که اگر نام مرا از فهرست حذف نکنی، چنین میشود و چنان، یاد روابط احزاب وابسته به ابرقدرتها در قبل از انقلاب میافتم؛ حس میکنم که یا گروهی که دارد جمع میشود نمیداند به دنبال چیست، ویا با لوازم آنچه که مثلا براندازی جمهوری اسلامی است و ارزش هایی که باید ارزش های کنونی شوند آشنا نیستند. من، حتما(به توان ۲) با جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام سیاسی که امکانات کشور را به هدر میدهد و از تبعیض پر است و آزادیهای مشروع را نادیده میگیرد و حقوق مردم را ضایع میکند و هزار ویک دلیل دیگر مشکل دارم، و بدتر از آن، با کسانی که از دل آن برآمدهاند و میخواهند نظامی را سرجای این یکی بیاورند که نه شفاف است و نه پاسخگو به مردم و نه نوید دهنده ارزشهای متعالی که شایسته تک تک هموطنانمان است.
باعث خوشحالی است اگر اپوزیسیون متشکل از همه نیروها باشد و کسی از قلم نیافتد. چرا سلطنتطلبان در میان جمع نباشند؟ همین سوال را چند ماه پیش از آقایان سازگارا و واحدی کرده بودم و البته پاسخهایشان به نظر من راضی کننده نبود. اما وقتی شنیدم که تا حدی این مشکل رفع شده و گفت و گوهایی با نیروهای نزدیک به رضا پهلوی در پاریس انجام شده، حس کردم که اپوزیسیون به بلوغ نزدیکتر میشود. (صرف نظر از اینکه به عنوان یک خبرنگار یا کارتونیست چه اعتباری برای هر یک از این نیروها قائل هستم- این را فقط به عنوان احترامی که قوائد یک روند دموکراتیک وجود دارد گفتم نه اینکه حالا این شخص یا آن شخص چه فکری میکند.)
اما اگر نیروهایی که میخواهند به نحوی آینده ایران را رقم بزنند، خیال کنند که باید همان روش سال ۵۷ نوفللوشاتو را تکرار کنند و مانع انعکاس خبر شوند و درست مدافع ارزش هایی باشند که از یک انقلاب مدافع آزادی به یک یک دیکتاتوری تمام عیار تبدیل شد، از دید من خبرنگار، قاعدتا دارند نسخه جدیدی از انقلاب اسلامی را بازسازی میکنند، و صحبت از آن حق مردم است. ( و مگر نه شعار اصلاحطلبان حکومتی شعارزیبای دانستن حق مردم است بود؟ آیا این شعار منسوخ شده است؟ یا شده است دانستن حق مردم است هروقت مابخواهیم واجازه بدهیم؟ بله؟ )
تعارف را کنار بگذاریم. اگر قرار است کنفرانس یا کارگاهی با حضور خبرنگاران برگزار شود و این خبرنگاران از حرف زدن منع شده باشند یا بشوند، سوالهای زیادی ایجاد خواهد شد؛ مگر جلسه لندن سوال ایجاد نکرد؟ آیا کسی به ریشههای این سوالات و مشکلات منطقی واصولی که از این نوع نگاه به این موضوعها وجود دارد سخنی گفت و در پی رفع آن بر آمد به جای متهم کردن بقیه؟
خب اگر گفته شود که در جلسه پاریس، میان نیروهای سیاسی کرد بحثی درگرفته و بعد به خاطر بلوغ فکری به نتیجهای مشترک رسیدهاند اتفاق بدی افتاده؟
وقتی مثلا میفهمی که قرار است در واشینگتن جلسهای برگزار شود و یکی منکر میشود و دیگری تایید میکند و بعد متوجه میشود که نباید تایید میکرده و قسم و آیه میآورد که در «ژنو» برایم ماجرا را خواهد گفت و بعد خودش نمیآید و نمیگوید، خب آدم حس میکند یک جای کار میلنگد. پای صداقت میلنگد، پای پایبندی به اصول و ارزشهای اولیه دموکراتیک میلنگد. پای احترام به حق دانستن مردم میلنگد و هزارو یک چیز دیگر.
به نظر من، نیروهای اپوزسیون میتوانند تجربههای تلخ پیشین را کنار بگذارند، و با تحمل بیشتر و اجازه دادن به رسانهها به بازبینی روشها و برنامههایشان، از تکرار اشتباه بزرگ بهمن ۵۷ خودداری کنند. میگویم اشتباه، چون به دنبال استقلال و ازادی بودند، اما چیزی که به دست آمد، نه آزادی آورد و نه واقعا استقلال. مگر بسیاری از ما چه چیزی برای کشورمان میخواهیم؟ جز آزادی و سعادت؟ یک طرف ماجرا که به دنبال تکرار رویاهای «امام راحل» بود و دوران طلایی آیتالله خمینی که بیشترین جنایتها در آن رخ داد را «مدل» خود قرار داد، یک طرف الان به دنبال مخفیکاری است و این سو و آن سو خود را دارای برنامه معرفی میکند. اینکه دوست دارند محور باشند و بقیه دورشان بچرخند و به گردش آزاد اطلاع رسانی و دیگر ارزش هایی که عملا به فراگیرکردن و انسانی کردن این روند کمک میکند اعتقاد ندارند یا آنها را به کناری میزنند، مرا شدیدا نگران میکند.
اگر قرار است مدل جدید اپوزیسیون یک «فراموشخانه» داشته باد که همه اطلاعات و اخبار در آن بسته بماند، باز هم نگرانکننده است. اگر قرار است بعد هم مثلا برای کسی کار خبریاش را کرده و ماجرا را مثل دیگر اخبار عادی منتشر کرده مثل ماجرای «طائب»* پاپوش درست کنند، که واقعا باید سوال کرد که چرا برای تکرار روشهای جمهوری اسلامی به غرب پناهنده شدهاند؟ چنین ماجرایی نشان میدهد که چرا مخالفان در لرزاندن تن رهبران جمهوری اسلامی ناموفقند چرا که به زبان و الگوهایی تمسک میجویند که در ان رهبران جمهوری اسلامی استادند. در حالی که اگر از روشهای دموکراتیک و والای انسانی که مردم کشورما لایق آنند پیروی میکردند عملا رهبران جمهوری اسلامی خلع سلاح شده بودند. غیر از این است؟
از نگاه من، اپوزیسیون ایرانی باید متحد باشد، متشکل باشد و قدرتهای جهانی رویش حساب باز کنند، اما اینکه گروهی را دور خودمان جمع کنیم و از آنها تنها نظر مثبت بطلبیم، ایراد دارد. باید روی مشترکات خانه ساخت. اما نگاه دموکراتیک را فراموش نکرد و پاسخگو ماند.
به نظر من، باید تعدادی خبرنگار مستقل را به کارگاه آموزشی/جلسه استکهلم دعوت کرد تا به مردم نشان دهد که چه اتفاقی دارد میافتد.خبرنگاران، راویان واقعیتگو باشند نه همراهانی که هزینه هتل و غذایشان پرداخت شود و مهمان باشند. اگر قرار است در جلسهای مسائلی طرح شود که بنا به هر دلیلی باید مخفی بماند، از جمله امنیت افراد، از روزنامهنگاران بخواهند که در جلسه نیایند، اما منتظر نباشند که خبرنگاران هم به دنبال دریافت واقعیت نباشند.
اینکه میشنوم در این جلسات، خبرنگاران متعددی بودهاند اما خبری بیرون نیامده، این سوال به ذهنم میرسد که جایگاه این دوستان را بازتعریف کنیم. یا روزنامهنگارند، یا نیستند. لابیایست هستند یا مشاور سیاسی یا بازیگر؟ به عنوان منتقد دعوت شدهاند که مباحث را بررسی و عیبیابی کنند یا ؟
میتوانید روزنامهنگار باشید، فعال حقوق بشر باشید، مشاور سیاسی باشید، اما در رسانه خودتان نه پنهانکاری کنید و نه به نفع ماجرا مطالبی را مسکوت بگذارید و یا به طور مخفی متناسب با منافع دعوت کننده یا محوریت ماجرا بازی کنید. اپوزیسیون مافیایی به جایی نرسیده و نخواهد رسید.
قمپزیسیون
مرا ببخشید، اما به مخالفانی که پز میدهند که چنین میکنیم و چنان اما هنوز نتوانستهاند برنامهای داشته باشند، میگویم «قمپزیسیون».
اگر بتوانیم برای رسیدن مردم ایران به دموکراسی و آزادی و سعادت، از خودمان و منافعمان بگذریم از بازیهای گروهی قدیمی پرهیز کنیم، شاید بتوان امیدوار بود که مبارزه با رژیم تهران میتوان به نتیجهای برسد. حتما باید نیروهای طرفدار مشروطیت در کنار اصلاحطلبان و حتی کسانی که نگاهی نزدیک به مجاهدین خلق دارند اما نفی کننده خشونت هستند و گروههای دیگر که زبان جمعیتهای مختلف ایران هستند کنار هم جمع شوند، اما با ساز و کاری شفاف. نه اینکه تا خبر برگزاری یک جلسه به دنبال جلسه پاریس و دیگر جلسات (مثلا در آوریل) در آمریکا و اسامی دعوت شدگان آمد بیرون، ایمیل و تلفن پشت سر هم بیاید که نه تکذیب میکنند و نه تایید و فقط میخواهند کور باشی و ناشنوا و ناگویا!
قمپز آزادیخواهی در کردن به این جور بازیها نمیخواند.
تا نمایندگان مستقل رسانهها را به عنوان ناظر نداشته باشید، که سوالپیچتان کنند، و از شما پاسخ بطلبند، نمیتوان باور کرد که از ۳۳ سال دیکتاتوری و اختناق و ساکت کردن منتقد چیزی یاد گرفتهاید. اگر روشتان را تغییر دادید، و توانستید هم به سمت اتحاد پیش بروید و هم پاسخگو بمانید و شجاع در برابر نقد و خبر، میتوان به شما امیدوار بود.
اپوزیسیونی که از یک خبر ساده بترسد، کارش زار است...
----
*یادآوری میکنم که چند ماه پیش، بعد از آنکه خبر جلسه فرزند هاشمی رفسنجانی با دکتر هوشنگ امیر احمدی در خودنویس منتشر شد، وابستگان پاریسی در جلسهای در یکشنبه بعد از آن، برنامه جنگ روانی خود را ریختند و از طریق فیسبوک ۲۵ بهمن و بعد رسانههای نزدیک به خود اجرا کردند. جنگ روانی شاخ و دم ندارد، و اجرا کنندههای با تجربه آن نیز آدمهایی هستند مثل من و شما، اما احتمالا در جهت نامناسبی از نظر سیاسی و زمانی قرار گرفتهاند.