یادداشت حسین علائی که همزمان با ۱۹ دی ماه ( سالگرد آغاز اعتراضات مردم در سال ۱۳۵۶)، در روز نامه اطلاعات منتشر شد، در برگیرنده سوالات فرضی ای بود که بزعم نویسنده پس از سرنگونی رژیم سلطنتی، به ذهن شاه مخلوع خطور نموده است. سوالات فرضی مطرح شده توسط حسین علائی در این مقاله، از ادبیاتی بهره میبرد که مخاطب از همان بدو مطالعه، پی به هدف نویسنده که همانا مطابقت رفتار رهبر فعلی ایران با رفتارشاه فقید است، میبرد.
هر چند درساعات پایانی روز دوشنبه خبری به نقل ازمعاون وزارت دفاع رژیم مبنی بر عذر خواهی مجدد حسین علائی در برخی رسانهها منتشر شد، لیکن ضمن تردید در صحت و سقم خبر فوق که توسط سه راوی وابسته به رژیم اعلام گردیده، دلیلی بر تحت فشار نبودن و تهدید فزاینده وی و خانواده اش نمیباشد. با توجه به اینکه موضع گیریهای متوالی حسین علائی خصوصا پس از کودتای انتخاباتی ۸۸ تا کنون، به صراحت نشان از «بریدن» وی از حاکمیت دارد، منتسب نمودن هر گونه اظهار ندامتی به وی قطعا همچون اعترافات اجباری دیگر متهمین، فاقد ارزش است. با این یادآوری، به پاسخ یکایک استدلالات مطروحه حسین شریعتمداری میپردازیم.
از ابتدای مقاله امروز کیهان، به خوبی روشن است که حسین شریعتمداری با استفاده از تجربه بازجوئی خود و دقیقا با بهره گیری از همان شیوه به تحلیل مطلب حسین علائی پرداخته است.
وی در بند «اول» و «دوم» تحلیل خود، شیوه نگارش حسین علائی را مورد ارزیابی قرار داده و با تشریح دو شیوه نگارش، زمینه را برای محکوم نمودن وی فراهم میکند. وی در تفسیرو تشریح نوع اول میگوید: «اگر اظهارات آقاي حسين علايي برخاسته از ديدگاه و نظر خود او باشد، در بستر و چارچوب فرهنگ شناخته شده وي ابراز مي شود، چرا كه فرهنگ نوشتاري يا گفتاري افراد- صرفنظر از محتواي آن- به آساني قابل تغيير نيست و نمي توان اين تغيير فرهنگ را مثلاً به سادگي تهيه يك تابلو و نصب آن به يكي از ديوارهاي اتاق تلقي كرد!» و در ادامه به شق دوم مقدمه چینی خود پرداخته و مینویسد: «و اما چنانچه فرد مورد نظر با فرهنگي متفاوت از فرهنگ شناخته شده خود سخن بگويد و مخصوصاً هنگامي كه فرهنگ به كار گرفته شده با فرهنگ شناخته شده وي تفاوتي فاحش و در حد تضاد داشته باشد مي توان حدس زد- و البته متأسف نيز بود - كه به عنوان يك مهره از سوي دشمن شكار شده و چه بخواهد و بداند و يا نخواهد و نداند در ميدان دشمن به بازي گرفته شده است»
حسین شریعتمداری با این پیشفرض، یادداشت حسین علائی را مورد حمله قرار داه است. از اینجا به بعد روی سخنم با حسین شریعتمداری میباشد.
جناب شریعتمداری!
شما در بند «اول» و «دوم» که در بالا به آن اشاره شد، مقدمه محاکمه حسین علائی را فراهم کرده و در بند «سوم» مطلبتان، عدم استفاده کلمه «شهید»، در مورد مقتولان دوران انقلاب توسط وی را مورد انتقاد قرار دادهاید. و با اتکا به این به اصطلاح مچگیری نتیجه گرفتهاید که فردی چون علائی که با فرهنگ شهادت به خوبی آشناست چرا نباید این صفت را در مورد شهدای مظلوم انقلاب بهکار بندد؟ و در ادامه با استناد به همین استدلال، وی را شکار «بیگانگان» و«خط » گرفته از آنان محسوب مینمائید.
جناب شریعتمداری!
اگر با دقت یادداشت حسین علائی را میخواندید به خوبی متوجه میشدید که وی با اتکا به شیوه نگارشش، خود و خواننده را به فضای سال ۵۶ برده و در صدد است آن دوران را برای جوانان امروزی که آنزمان را درک نکردهاند، زنده و قابل لمس نماید. نمیدانم در آنزمان در زندان بودید(البته به عنوان متهم نه بازجو!) یا در میان مردم!؟ اگر در میان مردم بودید باید به خوبی بیاد داشته باشید که حتی مادران داغدار در مورد فرزندان مقتولشان، صفت «شهید» را بهکار نمیبردند. اگر کسی در این مورد هم میخواست اشاره ای بنماید از واژه «کشته» استفاده میکرد . اتهام «از کشته پشته» ساختن مردم توسط ارتش شاهنشاهی، از جمله شعارهای رایج در آنزمان بود که سندی است بر عدم کاربرد وسیع واژه «شهید». صفت شهید به مرور و همزمان با تشدید کشتار مردم توسط نیروهای وفادار به سلطنت، جای خود را در فرهنگ مردم باز کرد. تا قبل از آن مردم، مقتولین جنگهای صدر اسلام و عاشورای حسینی را با عنوان «شهید» یاد میکردند. البته این هم از دستاوردهای پر افتخار! انقلاب اسلامی بود که حاکمیت برای تهییج افکار عمومی و با وعدههای گوناگون برای ترغیب مردم به کشته شدن در راه امیال زیاده خواهانه حاکمان، لقب شهید را به کشتگان اعطا میکرد. تردیدی در شهید بودن این عزیزان نیست اما نه به این خاطر که در راه نظام به اصطلاح اسلامی کشته شدند بلکه به این خاطر که مظلومانه فریب تبلیغات گوبلزی امثال شما را خوردند و با نثار خونشان پایههای قدرت ظالمان را قوت بخشیدند. به باور من این شهیدان حتی از شهیدان کربلا نیز مظلومترند زیرا یاران امام حسین نه با تبلیغ و اغفال و نه با اجبار پای به آن ورطه خونبار نهادند. در ثانی شما به عنوان یک بازجوی با سابقه خیلی عجولانه متهم را به خاطر عدم استفاده از یک کلمه محکوم نموده و لاجرم پی به وابستگی آن شخص به بیگانگان میبرید!؟ اگر در طول مدتی که به شغل «شریف» بازجوئی اشتغال داشتید اینگونه عمل میکردید – که میکردید، وای به حال متهمان بیچاره!
در بند «چهارم» از نقد خود آوردهاید که : چرا حسین علائی بر این نکته تاکید داشته که مردم در اوایل اعتراضات خود،نظر به اصلاحات داشتند و نه تغییر رژیم! و در ادامه نوشتهاید: «بايد از آقاي علايي پرسيد؛ آيا مردم خواستار سرنگوني رژيم شاهنشاهي و برپايي جمهوري اسلامي نبودند؟ و آيا بعد از تغيير نخست وزير، شعار نمي دادند «ما ميگيم شاه نمي خوايم، نخست وزير عوض ميشه» و...؟»
برای پاسخ به این ابهام شما باز باید نگاهی به گذشته بیاندازیم. بیتردید و بنابر اذعان همه کسانی که در پیروزی انقلاب نقش داشتهاند، آغاز و به عبارتی دیگر نطفه انقلاب از سال ۴۲ منعقد گردید و در طی مدت ۱۵ سال که نهایتا به سرنگونی رژیم سلطنتی انجامید بارها از سوی رهبران انقلاب و بالاخص بنیانگذار جمهوری اسلامی سخنانی ایراد و نامه هائی خطاب به شاه ارسال گردید و در آن نامهها و خطابههای نصیحتگونه و در عین حال انتقادی، تاکید به اصلاح امور میگردید. حتی تاچند ماه مانده به پیروزی انقلاب، رهبر کنونی که در تبعید به سر میبرد، طی نامه ای به سازمان حقوق بشر، از سخت گرفتن مامورین محافظش گلایه مینماید و تلویحا از آن نهاد میخواهد که نسبت به اصلاح تدابیر امنیتی سخت گیرانه بر وی، فشارهائی بر رژیم شاه وارد نماید. بنابر این، گفته جناب علائی بسیار درست و سنجیده است وقتی میگوید: «در اوایل مردم و رهبرانشان به اصلاحات راضی بودند». ناگفته پیداست اگر رژیم کنونی هم دست به اصلاحات میزد و درخواستهای مشروع مردم را با گلوله، زندان و شکنجه پاسخ نمیداد، اکنون اکثر مردم، بهدنبال برچیدن و سرنگونی جمهوری اسلامی نبودند.
در بند پنجم مطلبتان، حسین علائی را مورد انتقاد قرار دادهاید که چرا در مقاله موصوف، پیشوند و یا پسوند احترام آمیزی برای بنیانگذار جمهوری اسلامی بکار نبرده و فقط به کلمه «آیت الله» اکتفا کرده است؟ واین را نیز دلیلی بر وابستگی وی به جریان مبهم فتنه! و خط گرفتن از بیگانگان برشمردید.
در این مورد هم نظر شما را به توضیحات قبلی جلب میکنم. جناب علائی در نظر داشته مخاطب را به آن هوا و فضای دوران انقلاب ببرد و همه به خوبی واقفند که در آنزمان کسی از پیشوند «امام» برای بنیانگذار جمهوری اسلامی استفاده نمینمود و اگر بهیاد داشته باشید، آیت الله خمینی در روزهای پایانی رژیم سلطنتی و در طی یک پروسه چند ماهه متصّف به صفت «امام» گردید.
جناب شریعتمداری!
در بندهای «ششم» و «هفتم» یادداشت خود ضمن اشاره دوباره به همان موارد قبلی سعی کردهاید طبق معمول با هوچیگری و ایجاد جو شانتاژ، حسین علائی را وابسته به بیگانگان قلمداد نمائید. البته تبلیغات مکرر و هر روزه کیهان، در دفاع از مظالم و جنایات رژیم به اصطلاح اسلامی، و بزرگنمائی اغراق آمیز و تاکید برتاثیر گذاری آن بر تمام منطقه و جهان، و همچنین اتهامات واهی و پوچ به آزادیخواهان کشور، جزء لا ینفک یادداشتهای شما میباشد که در این مطلب نیز به خوبی نمایان است.
در بند «هشتم» نوشته خود، به بیانیه روز اربعین حسینی که از سوی «علائی» منتشر شد اشاره نموده و اظهار امیدواری کردهاید که این حرکت گام اول ایشان برای بازگشت از بیراهه باشد !
اما یادداشت کوتاه حسین علائی که بنابه اعتراف خود شما ناشی از فشارهای همه جانبه از سوی اوباش و متجاوزان به حریم خصوصی مردم صورت گرفته و نامه تهدید آمیز فرماندهان سپاه به او، چقدر میتواند بر گرفته از خواست و باور وی تلقی شود؟
اولا درنامه موصوف، حسین علائی به صورتی کاملا حرفه ای و هوشمندانه بر محتویات نامه قبلی خود صحه گذاشته و بر انتخاب راه خود که «راه مخالفت با استبداد» میباشد، اصرار نموده است. ثانیا به غیر از آخرین جمله که بنابر برخی گمانه زنیها از سوی منتشر کنندگان آن الحاق گردیده، در دیگر موارد مطروحه در آن، اشاره ای به تایید حاکمان فعلی ننموده است که حال شما خواسته باشید با تمسّک به آن، تبلیغات مسمومی را منتشر نمائید . ثالثا ایشان به صراحت و بدرستی گفته است که مقایسه رژیم شاه با جمهوری اسلامی قیاسی مع الفارق است . کاملا پیداست که به هیچ وجه نمیشود جنایات صورت گرفته در جمهوری اسلامی را با جنایات شاه مقایسه کرد .فقط یک قلم از این جنایات، کشتار سال ۶۷ توسط رژیم جمهوری اسلامی میباشد که دهها برابر کل قتل هائی است که در زمان سلطنت پهلویها صورت گرفته است. یا فاجعه به قتلگاه فرستادن هزاران جوان در دوران جنگ که با لجاجت رهبران جمهوری اسلامی مبنی بر تداوم آن بوقوع پیوست، شاید به قدر کل کشتههای تاریخ ۵۰۰ سال اخیر ایران نباشد. رابعا بنا به اذعان شما اگر انتشار نامه دوم وی را حمل بر توبه ایشان قلمداد کنیم، توبه نامهای که بر اثر فشار، به نگارش درآید فاقد اعتبار و وجاهت است. پر واضح است که نوشته مذکور بر اثر فشار و تهدید خانواده ایشان صورت گرفته و در چنین موقعیتی عقل سلیم حکم میکند برای نجات از تهدید و ارعاب، «زیرکانه» تمهیدی اندیشیده شود.
نگارنده این یادداشت، به عنوان یک شهروند عادی با اشراف نسبی بر خصوصیات اخلاقی حسین علائی و مطلع بودن از جانفشانیها و ایثارگریهای ایشان در جبهههای جنگ، (فارغ از دورانی که فریب دروغپردازیهای حاکمان را خورده) و فقط از سر وظیفه اخلاقی و انسانی با قلمی قاصربه مدد این هموطن اسیر در چنگال رژیم شتافتم. به دفاع از کسیکه خود و خانوادهاش در گروگان رژیم میباشند و با خفقان موجود، توانائی دفاع را ندارد. در زمانی که سردار حسین علائی از روی اخلاص و صداقت در جبهههای جنگ، جان در طبق اخلاص گذارده و مشغول نبرد با متجاوزین بعثی بود، آقایانی چون حسین شریعتمداری، جوانان بیگناه این مرز و بوم را در سیاه چالهای رژیم ظالم به اصطلاح اسلامی، با زجرآورترین شکنجه ها، استنطاق و سپس به قتل میرساندند. چگونه ممکن است اینک آن رزمنده ایثارگر که با از جان گذشتگی، «ناخواسته» پایههای تخت فرعون را تقویت کرده، مجالی برای ابراز عقیده نداشته باشد لیکن کسانی چون حسین شریعتمداری با پا گذاشتن بر روی خون جوانان وطن، هرزنامه تماما مسموم خود را با فراغ بال درکشور منتشر نمایند؟
آقای «حسین شریعتمداری»! شب دراز است و قلندر بیدار. مطمئن باشید بزودی نوبت پاسخگوئی شما میرسد!
------------
مطالب بلاگستان و کلیه مطالب رسیده از اعضا، معرف دیدگاه شخصی نویسندگان است نه سایت خودنویس.