رادیو عصرجدید: آقای بنی صدر، شما درباره ویژگیهای نظام جانشین، در یکی از سخنرانیهای خود گفته بودید که جمهوری صفت بخود نمیپذیرد، نه اسلامی، نه سکولار، نه لائیک و نه دمکراتیک. لطفا این مبحث را برای شنودگان محترم بیشتر باز کنید.
بنی صدر: اول درس تجربه را توضیح دهم. وقتی آقای خمینی گفت در جمهوری اسلامی، ولایت با جمهور مردم است یعنی حدها را بر میدارد و هر ایرانی، هر چه فکرش باشد، شهروند تلقی و نماد جمهوریت میشود، در آغاز ما این را خوب یافتیم، اما بعد در عمل دیدیم که پشت سر هم حد و مرز و تبعیض در کار آمد، اول ولایت فقیه در حد نظارت و بعد هم ولایت مطلقه شد و تا امروز این خودی و غیر خودی کردن ادامه دارد. پس این تجربه را ایرانیها کردهاند که وقتی بگویند جمهوری اسلامی یعنی نه جمهوری است و نه اسلامی. اما در جمهوری دمکراتیک، مثلا در جمهوری دمکراتیک خلق کره، بنابر تعریف در این جمهوری، دیکتاتوری یک طبقه خاص یعنی طبقه کارگر از طریق نمایندگانشان مستقر است. آقای خمینی در فرانسه جمهوری اسلامی دمکراتیک هم گفت، وقتی از او پرسیدند، گفت: «مثل جمهوری فرانسه است»، اما معلوم شد مردم ایران ولایت ندارند، شهروند به شمار نیستند. همانطور که در نظام های سلطنتی عموم مردم رعیت شاه بشمارند، در نظام ولایت مطلقه فقیه هم عموم مردم عوام تحت امر مطلق ولی فقیه هستند. جمهوری دمکراتیک هم در اروپای شرقی، روسیه و در کشورهای آسیایی کمونیست امتحان پس داد و معلوم شد در آنجا نیز بنابر این نیست که جمهور مردم شهروند تلقی بشوند.
صفت ملی هم بطور مثال مثلا جمهوری عراقی، جمهوری بعث سوری و جمهوری مصری هم آزمایش شده است، شاهد تصفیه در عراق بودیم، عده ای را بعنوان اینکه چند نسل قبلشان ایرانی بوده است، با اینکه تبعه عراق بودند از عراق بیرون کردند، یعنی جمهوری را نقض کردند، پس صفت ملی را هم بدهید مرز ایجاد میشود، مثلا اگر بگویید «جمهوری ایرانی»، فردا اگر قدرت دست یک عده بیفتد، تعریف دلخواه خود را از «ایرانی» میدهد و بعد هم میگوید: فلان قوم فاقد این صفت ایرانی است و باید از ایران بیرون برود. جمهوری در اصل برای برداشتن مرزها و برقرار کردن صلح اجتماعی، برخوردار کردن انسانها از استقلال و آزادی خودشان به عنوان شهروند و بنابر رابطه حق دوستی و رابطه دوست با دوست است. حالا با توجه به این تجربهها ببینیم، جمهوری چیست؟ در ابتدا ببینیم اگر «جمهوری ایران» گفته شود، حرف صحیحی است یا خیر؟ این حرف صحیح است، زیرا، گرچه هنگامی که شما «جمهوری ایران» میگویید، حد و مرز ایجاد میکنید، اما این حد و مرزی است که با خارج از ایران برقرار میکنید و بطور قراردادی وجود دارد، یعنی حوزه حاکمیت یک ملت را مشخص میکنید، چنانکه «جمهوری فرانسه»، «جمهوری آمریکا» گفته میشود که قابل فهم و درست میباشد، بشرط اینکه تعیین کننده حدود حاکمیت یک ملت باشد. نظام جمهوری میخواست بگوید که برای اینکه یک جامعه خوب اداره شود باید همه مردم به طور برابر و با رابطه خواهر و برادرانه به عنوان شهروند در اداره آن شرکت کنند. شهروند کسی است که
۱- استقلال دارد یعنی تصمیم را خود میگیرد.
۲- آزادی دارد یعنی نوع تصمیم را هم خود او انتخاب میکند.
۳- انسانی حقوقمند است.
همه اعضای یک جامعه صرف نظر از طرز فکر، باور، قومیت، جنسیت، غنا و فقرشان شهروند به شمار میآیند، یعنی بطور مثال هر ایرانی استقلال در تصمیم دارد، آزادی در گزینش تصمیم دارد و حق مشارکت برابر با همه ایرانیان در اداره امور کشور دارد. آیا این همه معنای جمهوریت است؟ خیر! دو نوع رابطه بین انسانها برقرار میشود، یکی رابطه قواست که در آن فردی میگوید منافع من چنین است و فرد دیگری تعریف دیگری از منافع خود میکند و این دو براساس منافعی که دارند با یکدیگر رابطه قوا برقرار میکنند، مواظب هم هستند که دیگری به قلمرو آنها تجاوز نکند، الان در دموکراسیها همین رابطه برقرار است! رابطه دیگر، رابطه آزاد است که در این رابطه قدرت و زور نقش ندارد، مانند رابطه دوستی بین دو انسان یا رابطه بین دو انسان هنگامی که این رابطه بر اساس حقوق ذاتی، استقلال و آزادی آنها برقرار میشود، جمهوری این رابطه است، بدین جهت مرزهای دینی، نژادی، قومی، مالی، جنسی و دیگر مرزها را القا میکند، افزون بر اینها هر انسان در مقام شهروند نماد یک نوع اداره، رهبری و مدیریت است.
اینکه انسانها پای صندوق رای بروند و بگویند که ما وظیفهای جز دادن رای نداریم و عده ای را انتخاب کنیم و آنها هر تصمیمی که لازم ببینند را اتخاذ نمایند، این معنای جمهوری نیست! این حتی دموکراسی بر اصل انتخاب هم نیست که در حال حاضر در غرب رایج است البته از لحاظ نظری نه از جهت عملی! چون از جهت عملی متاسفانه همینطور است که کسانی پای صندوق رای میروند، عده ای را انتخاب میکنند و آنها نماینده مردم در گرفتن تصمیم میشوند، یعنی آن استقلالی که میباید هر انسانی داشته باشد، با دادن رای از دست میدهد و آن منتخب، جانشین او در گرفتن تصمیم و در گزیدن نوع تصمیم میشود پس آن انتخاب کننده استقلال و آزادی را از دست میدهد، از اینرو میگویند از لحاظ نظری منتخبان تصمیم نمیگیرند، تصمیم را رای دهندگان گرفتهاند، وقتی رای دادهاند و از بین برنامههائی که به مردم پیشنهاد شده است، انتخاب کرده اند و آن گروه یا شخصی که اکثریت آرا را میآورد در واقع اکثریت آن تصمیم را گرفته است و منتخبان مجری تصمیم اکثریت میشوند، از لحاظ نظری اینطور است!
مثلا در سوئد دو حزبی که اکثریت بین آنها رد و بدل میشود، برنامههائی به جامعه سوئدی پیشنهاد میکنند، اکثریت جامعه سوئدی رای میدهد، هنگامی که رای داد، تصمیم را او گرفته است، نوع تصمیم را هم او برگزیده است برای اینکه به یکی از دو برنامه رای داده است، کسی که انتخاب میشود در جای خود این تصمیم را اجرا میکند، قانونگذار آن را تبدیل به قانون میکند و قوه مجریه آنرا اجرا میکند، اما در عمل میدانیم که اینطور نیست، برای اینکه کسانی که انتخاب میشوند، آن برنامه را اجرا نمیکنند، صاحب اختیار میشوند، تصمیمی هم که میخواهند میگیرند و قوانینی هم که میخواهند تصویب میکنند و اجرا میکنند، پس در این دموکراسیهای بر اصل انتخاب یک نقصی وجود دارد، بطوریکه مثلا در مورد فرانسه ایراد میگیرند که دموکراسی فرانسه در حال تبدیل به الیگارشی است که در واقع در آن، نخبهها قدرت را بین خودشان دست به دست میکنند و دست مردم از حاکمیت کوتاه شده است نه استقلال در تصمیم دارند و نه آزادی در گزینش نوع تصمیم! اینها نقصهائی است که دموکراسیها بدان گرفتار میشوند، کسانی که بانیان دموکراسی بودهاند و کسانی که بطور مرتب در قلمرو دموکراسی و جمهوری کار میکنند، راه حلهایی میسنجند تا فسادها و نقصها دموکراسی را از پای در نیاورد.
تحقق جمهوری به این است که اعضای جامعه در رهبری شرکت داشته باشند، هر اندازه این شرکت مستقیمتر باشد، کارایی آن جمهوری بیشتر است. چون هر انسانی شهروند تلقی میشود یعنی مستقل، آزاد و حقوقمند است، پس مسئول است، تمام جامعه در برابر یک نفر، هر نفر در برابر تمام جامعه و همه این جامعه در برابر وطن مسوول است، هر نفری که به مسوولیت خود عمل نمیکند نه تنها استقلال، آزادی و حقوق خویش را تباه میکند بلکه مسوولیت خویش را در قبال جامعه، وطن خویش و طبیعتا در قبال نسل های آینده نقض میکند. در این مدت کوتاه بنظر آنچه که اساسی است، درباره جمهوری عرض کردم، پس جمهوری بدون هر گونه صفتی معانی که عرض کردم را دارد، وقتی به آن صفت بدهی، محدودش میکند، بهتر است که ما محدود نکنیم، به آن صفت ندهیم، مرزها را برداریم و بجای آن، بیمرزی، رابطه آزاد، دوستی، صلح وصفا، رشد و پیشرفت را بر میزان عدالت اجتماعی قرار بدهیم.